دلم می خواد یه روزی...یه جایی...همونی که الان نیست...برگر
دلم می خواد یه روزی...یه جایی...همونی که الان نیست...برگرده و بیاد و بگه:انقدر زیر فشار مشکلات بوده که نمی تونه قد راست کنه...بگه داغون شده،بگه دیگه ادعای قبل رو نداره...بگه فهمیدم فقط تو برام میمونی و تویی که همیشه باهام بودی...!!!
سرشو که بلند کرد اول اشک تو چشمام جمع بشه و بعد بزنم زبر خنده...انقدر بخندم تا اشکام یواش یواش از چشمام سر بخوره و بیاد پایین...با تعجب نگاهم کنه...بعد من اروم بگم...یادته می گفتی فراموشم کن گفتی لیاقت من رو نداری، حالا که فراموشت کردم...بلند گفتم:...ببخشید به جا نمیارم...؟؟؟!!!
سرشو که بلند کرد اول اشک تو چشمام جمع بشه و بعد بزنم زبر خنده...انقدر بخندم تا اشکام یواش یواش از چشمام سر بخوره و بیاد پایین...با تعجب نگاهم کنه...بعد من اروم بگم...یادته می گفتی فراموشم کن گفتی لیاقت من رو نداری، حالا که فراموشت کردم...بلند گفتم:...ببخشید به جا نمیارم...؟؟؟!!!
۶.۷k
۲۷ آبان ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.