رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت رامین
#پارت_۹۶
!یه هتل دیگه رفتم باکارت عابر ماهورجون! فداسرم!
یکی دو روزی گوشیمو خاموش کردم وبیرونم نرفتم! روز سوم بود که دیدم اصا خبری نیست! گوشیمم روشن کردم یه تاکسی گرفتم رفتم شرکت عه! چه خبره! ماشین پلیس!!؟ چقد شلوغه! رفتم تو همه جا سروصدا رفتم سمت اتاق ماهور دو تامرد دیگه و دوتا افسر پلیسم بودن! ماهور تامنو دید باخشم نگام کرد
یکی از اقایون: خب جناب مهندس! من کلی وقت داده بودم بهتون! من بازیچه شما نیستم میتونسم این پروژه رو دست هرکسی بدم!! ضرر زدید بهمون باید تاوانشو بدید!
+میشه بفرمائید بیرون من یه تلفن میزنم در خدمتم!
رفتن بیرون ماهور عصبی دنبال گوشیش میگشت رفتم کنارش
_چیشده؟
عصبی یه سیلی بهم زد
+ خفه شو خب؟ همش کارتوئه!
وات!؟ چیشده مگ! چه خبره...!
+ترانه اونروز گند زدی به پروژه نه؟! کارتوعه!
_چی میگی تو دیوونه شدی؟! مگه مرض دارم
+ترانه دوتا پرونده رو میز بود یکیش هس ولی قروقاطیه! باماژیک لایترو هرچی دم دستت بوده گند زدی بهش درسته؟!
_خبب اره! کار من بود!
+اون یکی کجاس؟!اون یکی پرونده اصا نیست!
_من کاری به اون نداشتم! دیدم چیزمهمیه اصادس نزدم بهش!
ماهور عصبی سری از تاسف تکون داد
+ خیلی نمک نشناسی بخدا! من ای...
حرفشوقطع کردم
_ببین من کاری نکردم امامیتونم کمکت کنم چیزی نمیشه!
+بله الان ک برم کلانتری معلوم میشه چی میشه! کلی بابت سرمایه گذاری کرده بودن هیچ کدوم ازنقشه هانیس ک نیس!
جای حرف زدن نذاشت رو رفت بیرون!
خب حلش میکنم!
ماهور
+اشتباه شده اقای محترم!
صابری: چه اشتباهی جناب مهندس؟ غیراز اینه که میخواستیدسر مارو کلاا بزارید؟ من کلی مهلت دادم این پروژه تموم شه گفتید همه چی اماده س ما قرار بود کاروشروع کنیم الان همه چی بهم ریخته! مشتریا منتظر تحویل اپارتمانن! اما ما؟! ماهنوز خیلی عقبیم کلی ضرر زدید بهمون!
داشتیم بحث میکردیم که ترانه باسروصدای ماموری ک سعی داشت جلوشو بگیره اومد تو!
+اینجاچیکار میکنی!؟
برگه های دستشوگذاشت رومیز
_ اینم اون طرح و نقشه هایی که میخواستید!
صابری: نقشه جدیده؟!
_نخیر جناب! من دستیارشونم! (چ دستیاری توهنو ترم سه معماری چی چی میگی!) بین طرحای من جامونده بودن هم نقشه مجتمع هم دکوراسیون اپارتمانهایی ک اماده ست! ماهم فک کردیم گم شدن! به همین سادگی یه سوء تفاهم کوچیک!!
صابری نگاهی ب برگها کردو ترانه با اصرارو قاطعیت راضیش کرد! باورم نمیشه! عجب اعتماد به نفسی!
نیم ساعتی گذشت که صابری برگه هارو تحویلم داد و گفت امیداورم تکرارنشه!
اخ خدای من چه روزی بود! مامور برداشته اورده واسم انگار من پولشو میخورم نزدیک بود همه چیواز دس بدم
به ترانه نگا کردم چقد این دخترقویه! اینهمه من اذیتش کردم هرچی بهش گفتم هردفعه اما!...
نظر بدید☺
#دورترین_نزدیک
#رمان
#خاص #جذاب #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #شیک #بینظیر
!یه هتل دیگه رفتم باکارت عابر ماهورجون! فداسرم!
یکی دو روزی گوشیمو خاموش کردم وبیرونم نرفتم! روز سوم بود که دیدم اصا خبری نیست! گوشیمم روشن کردم یه تاکسی گرفتم رفتم شرکت عه! چه خبره! ماشین پلیس!!؟ چقد شلوغه! رفتم تو همه جا سروصدا رفتم سمت اتاق ماهور دو تامرد دیگه و دوتا افسر پلیسم بودن! ماهور تامنو دید باخشم نگام کرد
یکی از اقایون: خب جناب مهندس! من کلی وقت داده بودم بهتون! من بازیچه شما نیستم میتونسم این پروژه رو دست هرکسی بدم!! ضرر زدید بهمون باید تاوانشو بدید!
+میشه بفرمائید بیرون من یه تلفن میزنم در خدمتم!
رفتن بیرون ماهور عصبی دنبال گوشیش میگشت رفتم کنارش
_چیشده؟
عصبی یه سیلی بهم زد
+ خفه شو خب؟ همش کارتوئه!
وات!؟ چیشده مگ! چه خبره...!
+ترانه اونروز گند زدی به پروژه نه؟! کارتوعه!
_چی میگی تو دیوونه شدی؟! مگه مرض دارم
+ترانه دوتا پرونده رو میز بود یکیش هس ولی قروقاطیه! باماژیک لایترو هرچی دم دستت بوده گند زدی بهش درسته؟!
_خبب اره! کار من بود!
+اون یکی کجاس؟!اون یکی پرونده اصا نیست!
_من کاری به اون نداشتم! دیدم چیزمهمیه اصادس نزدم بهش!
ماهور عصبی سری از تاسف تکون داد
+ خیلی نمک نشناسی بخدا! من ای...
حرفشوقطع کردم
_ببین من کاری نکردم امامیتونم کمکت کنم چیزی نمیشه!
+بله الان ک برم کلانتری معلوم میشه چی میشه! کلی بابت سرمایه گذاری کرده بودن هیچ کدوم ازنقشه هانیس ک نیس!
جای حرف زدن نذاشت رو رفت بیرون!
خب حلش میکنم!
ماهور
+اشتباه شده اقای محترم!
صابری: چه اشتباهی جناب مهندس؟ غیراز اینه که میخواستیدسر مارو کلاا بزارید؟ من کلی مهلت دادم این پروژه تموم شه گفتید همه چی اماده س ما قرار بود کاروشروع کنیم الان همه چی بهم ریخته! مشتریا منتظر تحویل اپارتمانن! اما ما؟! ماهنوز خیلی عقبیم کلی ضرر زدید بهمون!
داشتیم بحث میکردیم که ترانه باسروصدای ماموری ک سعی داشت جلوشو بگیره اومد تو!
+اینجاچیکار میکنی!؟
برگه های دستشوگذاشت رومیز
_ اینم اون طرح و نقشه هایی که میخواستید!
صابری: نقشه جدیده؟!
_نخیر جناب! من دستیارشونم! (چ دستیاری توهنو ترم سه معماری چی چی میگی!) بین طرحای من جامونده بودن هم نقشه مجتمع هم دکوراسیون اپارتمانهایی ک اماده ست! ماهم فک کردیم گم شدن! به همین سادگی یه سوء تفاهم کوچیک!!
صابری نگاهی ب برگها کردو ترانه با اصرارو قاطعیت راضیش کرد! باورم نمیشه! عجب اعتماد به نفسی!
نیم ساعتی گذشت که صابری برگه هارو تحویلم داد و گفت امیداورم تکرارنشه!
اخ خدای من چه روزی بود! مامور برداشته اورده واسم انگار من پولشو میخورم نزدیک بود همه چیواز دس بدم
به ترانه نگا کردم چقد این دخترقویه! اینهمه من اذیتش کردم هرچی بهش گفتم هردفعه اما!...
نظر بدید☺
#دورترین_نزدیک
#رمان
#خاص #جذاب #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #شیک #بینظیر
۷.۵k
۱۶ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.