سفیران سلامت پارت ۳۱
#jisoo
خدایا لیسا حاملست
خیلی خوشحالم
از داخل پنجره اتاق داشتم نگاه میکردم که هروقت لیسا اینا اومدن
سریع بیارمشون خونه خودم
دیدم اومدن سریع پنجره رو باز کردم و گفتم که بیاین
داشتم پله هارو تند تند میومدم که پاهام پیچ خورد و قِل خوردم پایین
آیییی اخ اوخ (از این حرفا)
#lisa
جیسو بهمون گفت که بریم خونشون
در زدیم که جین در رو باز کرد کلی تبریک گفت و......
وقتی داشتیم میومدیم داخل
از بالا صدای زلزله شنیدم (مثلا خونشون از دوبلکس های پیچ پیجی ها بود)
ج...جین جیسووو(جیسو رو با جیغ گفت)
جین:چیه چیشده
جیسو داره میوفته
#jin
جیسو جیسو(با داد)
وقتی رفتم سمت جیسو دستش خونی شده بود
(وقتی داشته میوفتاده دستش گیر کرده به نرده ها)
جیسو رو سریع بقل کردم و گذاشتمش رو مبل یکم منتظر موندیم
تا به هوش بیاد
بعد چند دقیقه بهوش اومد
اومدم ببرمش دکتر گفت حالم خوبه و....
ما رو هم راضی کرد که نبریمش
#lisa
خوشحال بودم که جیسو به هوش اومده بود
یهو پرید تو بقلم و گفت مامانی من بقل میخوام
جیسو کوفت بگیری میدونی چقدر منو ترسوندی
راستی اصلا چیشد که افتادی
جیسو:باباجان بیخیال که چجوری افتادم الان مهم تو هستی
داری مامان میشی
کوک به توهم تبریک میگم
مطمئنم شما بهترین مادر پدر دنیا میشین
کوک:مرسی جیسو
ایشالا نصیب خودتون بشه
جیسو:لیسا میام انقدر میزنمت که یاد پنج سال پیش......... بیوفتی چجوری ناقصت کردم
جیسو وقتی گفت پنج سال پیش یهو چند ثانیه سکوت کرد
خدایا چش شده
بعد یادم افتاد پنج سال پیش هوسوک مرده
جیسو: جین گفتم پنج سال پیش یاد برادرم افتادم میشه بریم سر خاکش
جین: باشه میریم
خدایا لیسا حاملست
خیلی خوشحالم
از داخل پنجره اتاق داشتم نگاه میکردم که هروقت لیسا اینا اومدن
سریع بیارمشون خونه خودم
دیدم اومدن سریع پنجره رو باز کردم و گفتم که بیاین
داشتم پله هارو تند تند میومدم که پاهام پیچ خورد و قِل خوردم پایین
آیییی اخ اوخ (از این حرفا)
#lisa
جیسو بهمون گفت که بریم خونشون
در زدیم که جین در رو باز کرد کلی تبریک گفت و......
وقتی داشتیم میومدیم داخل
از بالا صدای زلزله شنیدم (مثلا خونشون از دوبلکس های پیچ پیجی ها بود)
ج...جین جیسووو(جیسو رو با جیغ گفت)
جین:چیه چیشده
جیسو داره میوفته
#jin
جیسو جیسو(با داد)
وقتی رفتم سمت جیسو دستش خونی شده بود
(وقتی داشته میوفتاده دستش گیر کرده به نرده ها)
جیسو رو سریع بقل کردم و گذاشتمش رو مبل یکم منتظر موندیم
تا به هوش بیاد
بعد چند دقیقه بهوش اومد
اومدم ببرمش دکتر گفت حالم خوبه و....
ما رو هم راضی کرد که نبریمش
#lisa
خوشحال بودم که جیسو به هوش اومده بود
یهو پرید تو بقلم و گفت مامانی من بقل میخوام
جیسو کوفت بگیری میدونی چقدر منو ترسوندی
راستی اصلا چیشد که افتادی
جیسو:باباجان بیخیال که چجوری افتادم الان مهم تو هستی
داری مامان میشی
کوک به توهم تبریک میگم
مطمئنم شما بهترین مادر پدر دنیا میشین
کوک:مرسی جیسو
ایشالا نصیب خودتون بشه
جیسو:لیسا میام انقدر میزنمت که یاد پنج سال پیش......... بیوفتی چجوری ناقصت کردم
جیسو وقتی گفت پنج سال پیش یهو چند ثانیه سکوت کرد
خدایا چش شده
بعد یادم افتاد پنج سال پیش هوسوک مرده
جیسو: جین گفتم پنج سال پیش یاد برادرم افتادم میشه بریم سر خاکش
جین: باشه میریم
۷.۷k
۱۷ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.