☀️گیسوی شب☀️
☀️گیسوی شب☀️
# پارت دویست ونه ...
آریا:
گل تو بغلم خواب بود ومن تو ماشین منتظر بودم که اقا جون اینا بیان خودمم کم کم داشت خوابم می گرفت با موهای گل بازی می کردم ضربه ای به شیشه ماشین خورد برگشتم دیدم گیسوه درا رو باز کردم آقا جون اومد نشست وبعدم گیسو وخانم جون
- کجا برم آقا جون بریم رستوران یا هتل
اقا جون : بریم هتل خسته ایم
- گل رو می گیری گیسو
آقا جون : بده به من نوه ای خوشگلمو
گوشیم زنگ خورد یاشار بود جواب دادم با خنده گفت : مبارک آقا داماد
لبخند زدم
- ممنونم یاشار
یاشار : ما در تدارکات عروسی هستیم اون ده روز سیر نامزاد بازی کنید
- یاشار
با صدا خندید وگفت : سلام برسون خداحافظ آقا داماد
قطع کرد نگاهمو به اقا جون دوختم خندید وگفت : باز این بچه چی می گفت
- گفت در تدارکات عروسیه
آقا جون : اره بعدا خودت می فهمی بابا
ماشینو روشن کردم وراه افتادم طرف هتل هم خسته بودم هم خوشحال بودم امروز بهترین روز زندگیم بود روزی که معنی واقعی خوشحالی رو فهمیده بودم
تو مسیرهمه ساکت بودیم وتا وقتی که رسیدیم ومن ماشینو تحویل نگهبان دم در دادم ورفتیم داخل هتل وسراغ اتاق های خودمون گل رو که ازقبل از اقا جون گرفته بودم رو گذاشتم رو تخت ونشستم لبه ای تخت آروم تل رو موهاشو برداشتم و موهاشو از هم باز کردم
- بابای خوبی میشی
برگشتم نگاش کردم چادرش رو در آورد وبعدم شالش رو ونشست رو مبل تک نفره
- بهم میاد
خندید وگفت : خیلی
لبخند زدم وبلند شدم رفتم کنارش
- بهتره لباستو عوض کنی بریم شام بخوریم من که خیلی گرسنمه
- باشه
گیسو رفت سراغ وسایلش وگفت : سوئیت قشنگیه ولی کوچیکه
نگاهی به سوئیت انداختم بزرگ بود ویه تخت دونفره ای بزرگ داشت یه کاناپه ودوتا مبل تک نفره که یه میزم وسطشون بود یه Tvوحمام ودسشویی
- اگه بده بریم یه جای دیگه
- نه ...اوممم فقط میشه بیرون...
- اها من برم بیرون تا لباس عوض کنی
- حرف بدی زدم
لپشو کشیدم وگفتم : نه عزیزم به کارت برس
از اتاق اومدم بیرون ورفتم سالن غذا خوری ومنوی شام رو نگاه کردم سفارش دادم بیارن تو اتاق وبرگشتم که گیسو هم لباس عوض کرده بود ونشسته بود رو کاناپه وموبایلش دستش بود
# پارت دویست ونه ...
آریا:
گل تو بغلم خواب بود ومن تو ماشین منتظر بودم که اقا جون اینا بیان خودمم کم کم داشت خوابم می گرفت با موهای گل بازی می کردم ضربه ای به شیشه ماشین خورد برگشتم دیدم گیسوه درا رو باز کردم آقا جون اومد نشست وبعدم گیسو وخانم جون
- کجا برم آقا جون بریم رستوران یا هتل
اقا جون : بریم هتل خسته ایم
- گل رو می گیری گیسو
آقا جون : بده به من نوه ای خوشگلمو
گوشیم زنگ خورد یاشار بود جواب دادم با خنده گفت : مبارک آقا داماد
لبخند زدم
- ممنونم یاشار
یاشار : ما در تدارکات عروسی هستیم اون ده روز سیر نامزاد بازی کنید
- یاشار
با صدا خندید وگفت : سلام برسون خداحافظ آقا داماد
قطع کرد نگاهمو به اقا جون دوختم خندید وگفت : باز این بچه چی می گفت
- گفت در تدارکات عروسیه
آقا جون : اره بعدا خودت می فهمی بابا
ماشینو روشن کردم وراه افتادم طرف هتل هم خسته بودم هم خوشحال بودم امروز بهترین روز زندگیم بود روزی که معنی واقعی خوشحالی رو فهمیده بودم
تو مسیرهمه ساکت بودیم وتا وقتی که رسیدیم ومن ماشینو تحویل نگهبان دم در دادم ورفتیم داخل هتل وسراغ اتاق های خودمون گل رو که ازقبل از اقا جون گرفته بودم رو گذاشتم رو تخت ونشستم لبه ای تخت آروم تل رو موهاشو برداشتم و موهاشو از هم باز کردم
- بابای خوبی میشی
برگشتم نگاش کردم چادرش رو در آورد وبعدم شالش رو ونشست رو مبل تک نفره
- بهم میاد
خندید وگفت : خیلی
لبخند زدم وبلند شدم رفتم کنارش
- بهتره لباستو عوض کنی بریم شام بخوریم من که خیلی گرسنمه
- باشه
گیسو رفت سراغ وسایلش وگفت : سوئیت قشنگیه ولی کوچیکه
نگاهی به سوئیت انداختم بزرگ بود ویه تخت دونفره ای بزرگ داشت یه کاناپه ودوتا مبل تک نفره که یه میزم وسطشون بود یه Tvوحمام ودسشویی
- اگه بده بریم یه جای دیگه
- نه ...اوممم فقط میشه بیرون...
- اها من برم بیرون تا لباس عوض کنی
- حرف بدی زدم
لپشو کشیدم وگفتم : نه عزیزم به کارت برس
از اتاق اومدم بیرون ورفتم سالن غذا خوری ومنوی شام رو نگاه کردم سفارش دادم بیارن تو اتاق وبرگشتم که گیسو هم لباس عوض کرده بود ونشسته بود رو کاناپه وموبایلش دستش بود
۱۸.۷k
۰۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.