این داستان:وقتی گائول غیرتی میشه
تویه مهمونی بودیم که یه دختره به جونگ کوک نزدیک شد من دسشویی بودم که از دور دیدمش اینه چی به جونگ کوک چسبیده بود موهاشو تاب میداد میخورد تو صورت جونگ کوک حرصم در اومد (خشم گائول) رفتم دختره رو زدم کنار دختره:هی کجا میای من:ببخشید جا من بود دختره:کی گفته کوک:گائول من:من گفتم بفرما کوک:توهم بس کن گورتو گم کن دختره:آخه کجا برم جونم من:هه جونم کوک:تو من:جونگ کوک یه جونمی نشونت بدم اونسرش ناپیدا پریدم به دختره زیر مشتام موهاشم که اصله کاری بود گرفتم کشیدم انقدر زدمش که دلم خنک شد کوک:گائول گائول ولش کن من:عوضی بعد جونگ کوک منو برد بیرون کوک:گائول من:چیه کوک:چرا از دست من ناراحتی من:چون اون بهت چسبیده توهم اینه خیالت نیست کوک:من بهش گفتم ولی خیلی سیریش بود من:باید میزدی تو گوشش تا ادم شه کوک:خیله خوب آروم باش
۵۳.۰k
۲۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.