عشق بازی پارت هشتم
رزی خیلی ناراحت بود
(رزی در ۱۳ سالگی پدرش را در تصادف از دست داد در ان تصادف رزی هم بود یعنی رزی و پدرش با هم تنها رفته بودند بیرون و با ماشین که یک کامیون از کنار به ماشین انها زد و پدرش نتوانست زنده بماند اما با کمک مردم و انبولانس رزی را از زیر صندلی بیرون کشیدند رزی هم آسیب های خفیف داشت ولی زنده موند )
رزی دیگه طاقت نیاورد و رفت به معلم گفت:میشه من برای مدت کوتاه از کلاس خارج بشم
معلم: برو اما زود برگرد امروز کلی کار داریم
#رزی
رفتم تو حیاط مدرسه نتونستم طاقت بیارم و بقضم ترکید نیاز به بقل داشتم
جنی از پنجره رزی رو دید و رفت به معلم گفت: خانم میشه من برم پیش رزی حالش بده
معلم: اگه میتونی کمک کنی برو
#جنی
رفتم و رزی رو پیدا کردم خیلی حالش بد بود
(رزی در ۱۳ سالگی پدرش را در تصادف از دست داد در ان تصادف رزی هم بود یعنی رزی و پدرش با هم تنها رفته بودند بیرون و با ماشین که یک کامیون از کنار به ماشین انها زد و پدرش نتوانست زنده بماند اما با کمک مردم و انبولانس رزی را از زیر صندلی بیرون کشیدند رزی هم آسیب های خفیف داشت ولی زنده موند )
رزی دیگه طاقت نیاورد و رفت به معلم گفت:میشه من برای مدت کوتاه از کلاس خارج بشم
معلم: برو اما زود برگرد امروز کلی کار داریم
#رزی
رفتم تو حیاط مدرسه نتونستم طاقت بیارم و بقضم ترکید نیاز به بقل داشتم
جنی از پنجره رزی رو دید و رفت به معلم گفت: خانم میشه من برم پیش رزی حالش بده
معلم: اگه میتونی کمک کنی برو
#جنی
رفتم و رزی رو پیدا کردم خیلی حالش بد بود
۸.۶k
۳۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.