ناگهانی بیا همچون بوسه ای غیرمنتظره بر لبانی که عطشِ بوسه را از یاد برده است، میخواهم بی خبر در آغوش گیرمت، همچون شورشِ امواجی که آرامشِ دریا را بر هم میزند، اما حرمت نگاه داشته ام که بیمِ آن دارم هرم نفس هایم آتش کِشد خواب آرامت را خورشیدکم...
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.