ماجرایی تامل برانگیز ... :
ماجرایی تامل برانگیز ... :
شخصی نزد شیخ کوری رفت و از او پرسید خوابی دیدم بس هولناک چنانکه از شدت ترس نام خویش از یاد ببردمی
شیخ گفتا: بگو تا تعبیرش کنیم
گفت: خواب دیدم شاخه گلی بر دست در تاریکی راه همی روم و یازده خر از پشت با من همی ایند. و دنبال ان خرها گروه زیادی با سنگ ما را همی زنند ناگهان اتش سرخی بدیدم با وجود انکه دنبال نور میگشتم ولی از ان نور بیشتر از تاریکی می هراسیدم .
پیشتر که رفتم مردی بدیدم پُر هیبت که پشت سرش ده مرد دیگر ایستاده بودند . چون ان مرد ، شاخه گل را در دستم بدید ان را بگرفت.
گرفتن همان و پژمرده شدن همان .
سپس دو مرد بدیدم که یکی صورتش نورانی بود و دیگری او را شاه میخواندند بیامدند و هر کدام یک بار بر من بریدند . یا شیخ تعبیر کن تا ارام گیرم
شیخ کمی به فکر فرو رفت و دستی به موهای سفیدش کشید و بخندید و بگفت . اینک همه چیز را دانستم. نام تو قلعه نویی می باشد و مربی تیم استقلال می باشی وان یازده خر یازده بازیکن تو می باشد که دنبالت می امدند و ان گروه که بر شما سنگ میزدندی طرفداران شما می باشند . و ان شاخه گلی که پژمرد همان گلی بود که به پرسپولیس زدید و بی حاصل گشت
اما ان اتش که تو بدیدی ، اتش سرخ پرسپولیس باشد و ان ده مرد ، پرسپولیسِ ِ ده نفره می باشد و ان نور ، محمد نوری و ان دیگر که او را شاه می خواندند امید عالیشاه می باشد . و دیگر ان که در خواب دو بار بر تو ریدند همان دو گلی می باشد که ان دو به استقلال زده اند .
و اینک تو ای مرد برخیز از اینجا برو که بوی ریدنت ما را خفه کرد ...
شخصی نزد شیخ کوری رفت و از او پرسید خوابی دیدم بس هولناک چنانکه از شدت ترس نام خویش از یاد ببردمی
شیخ گفتا: بگو تا تعبیرش کنیم
گفت: خواب دیدم شاخه گلی بر دست در تاریکی راه همی روم و یازده خر از پشت با من همی ایند. و دنبال ان خرها گروه زیادی با سنگ ما را همی زنند ناگهان اتش سرخی بدیدم با وجود انکه دنبال نور میگشتم ولی از ان نور بیشتر از تاریکی می هراسیدم .
پیشتر که رفتم مردی بدیدم پُر هیبت که پشت سرش ده مرد دیگر ایستاده بودند . چون ان مرد ، شاخه گل را در دستم بدید ان را بگرفت.
گرفتن همان و پژمرده شدن همان .
سپس دو مرد بدیدم که یکی صورتش نورانی بود و دیگری او را شاه میخواندند بیامدند و هر کدام یک بار بر من بریدند . یا شیخ تعبیر کن تا ارام گیرم
شیخ کمی به فکر فرو رفت و دستی به موهای سفیدش کشید و بخندید و بگفت . اینک همه چیز را دانستم. نام تو قلعه نویی می باشد و مربی تیم استقلال می باشی وان یازده خر یازده بازیکن تو می باشد که دنبالت می امدند و ان گروه که بر شما سنگ میزدندی طرفداران شما می باشند . و ان شاخه گلی که پژمرد همان گلی بود که به پرسپولیس زدید و بی حاصل گشت
اما ان اتش که تو بدیدی ، اتش سرخ پرسپولیس باشد و ان ده مرد ، پرسپولیسِ ِ ده نفره می باشد و ان نور ، محمد نوری و ان دیگر که او را شاه می خواندند امید عالیشاه می باشد . و دیگر ان که در خواب دو بار بر تو ریدند همان دو گلی می باشد که ان دو به استقلال زده اند .
و اینک تو ای مرد برخیز از اینجا برو که بوی ریدنت ما را خفه کرد ...
۲.۱k
۰۹ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.