پارت پارت بیست و دو
#پارت_پارت_بیست_و_دو
رها: رفتم سر یخچال که یهو حولم گیر کرد به گوشه ی کابینت برگشتم ببینم که طاها داره چیکار میکنه که دیدم پشت من وایساده منم سریع حوله رو درست کردم که طاها گفت
طاها: هول نکن کاریت ندارم حالا برو لباساتو بپوش شکیب و فریال اینجان
رها: منم سریع رفتم تو اتاق و لباسا مو پوشیدم و رفتم دم اتاقی که شکیب و فریال بودن در زدم ولی کسی جواب نداد درو باز کردم که دیدم کسی تو اتاق نیست رفتم پایین به طاها گفتم که شکیب و فریال نیستن تا طاها خواست حرف بزنه گوشیش زنگ خورد
طاها: شکیبه؟
رها: خب جواب بده
طاها: سلام داداش کجا رفتین
شکیب: سلام امدیم خونه در ضمن فردا مهمونی هست رهام با خودت بیار داداش
طاها: اوکی پس میبینمت
شکیب:خدافظ
طاها: رها فردا مهمونی هست اماده باش
رها: یه چیز بگم(تردید)
طاها:بفرما
رها: من لباس ندارم
طاها:باشه برو حاظر شو بریم رستوران از اونجا هم بریم پاساژ
رها:با خوشحال رفتم سمت اتاق و یه تیپ لش مشکی و زرد زدم و امدم بیرون که دیدم طاها لباساش مثل منه
طاها: وقتی رها رو دیدم خیـــــلی خوشگل شده بود ولی ازش چشم برداشتم و رفتم سمت در و گفتم نمیخای بیای
رها: چرا امدم
رفتیم سوار ماشین شدیم که طاها رفت سمت یه رستوران من و طاها پاستا سفارش دادیم که دیدم طاهاداره عصبی میشه
رها:طاها
طاها: بله (با کلافگی)
رها:چرا داری عصبی میشی
طاها:چون...
لایک♥کامنت💌فراموش نشه😘😘😍😍😍
رها: رفتم سر یخچال که یهو حولم گیر کرد به گوشه ی کابینت برگشتم ببینم که طاها داره چیکار میکنه که دیدم پشت من وایساده منم سریع حوله رو درست کردم که طاها گفت
طاها: هول نکن کاریت ندارم حالا برو لباساتو بپوش شکیب و فریال اینجان
رها: منم سریع رفتم تو اتاق و لباسا مو پوشیدم و رفتم دم اتاقی که شکیب و فریال بودن در زدم ولی کسی جواب نداد درو باز کردم که دیدم کسی تو اتاق نیست رفتم پایین به طاها گفتم که شکیب و فریال نیستن تا طاها خواست حرف بزنه گوشیش زنگ خورد
طاها: شکیبه؟
رها: خب جواب بده
طاها: سلام داداش کجا رفتین
شکیب: سلام امدیم خونه در ضمن فردا مهمونی هست رهام با خودت بیار داداش
طاها: اوکی پس میبینمت
شکیب:خدافظ
طاها: رها فردا مهمونی هست اماده باش
رها: یه چیز بگم(تردید)
طاها:بفرما
رها: من لباس ندارم
طاها:باشه برو حاظر شو بریم رستوران از اونجا هم بریم پاساژ
رها:با خوشحال رفتم سمت اتاق و یه تیپ لش مشکی و زرد زدم و امدم بیرون که دیدم طاها لباساش مثل منه
طاها: وقتی رها رو دیدم خیـــــلی خوشگل شده بود ولی ازش چشم برداشتم و رفتم سمت در و گفتم نمیخای بیای
رها: چرا امدم
رفتیم سوار ماشین شدیم که طاها رفت سمت یه رستوران من و طاها پاستا سفارش دادیم که دیدم طاهاداره عصبی میشه
رها:طاها
طاها: بله (با کلافگی)
رها:چرا داری عصبی میشی
طاها:چون...
لایک♥کامنت💌فراموش نشه😘😘😍😍😍
۱۰۳.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.