حاشیه های دیدار هیأت های دانشجویی با رهبر انقلاب
حاشیههای دیدار هیأتهای دانشجویی با رهبر انقلاب
از شعری که «آقا» را منقلب کرد تا بررسی مداحیهای میثم مطیعی!
وارد حسینیه امام خمینی(ره) میشویم، دانشجوها بلافاصله ردیفهای جلو را پر میکنند. همه میخواهند جایی بنشینند که بتوانند راحتتر آقا را تماشا کنند. خیلیهاشان بار اول است که به حسینیه امام آمدهاند
گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو» ـ محمد اکبرزاده؛ "عازم کربلاییم، حلالمان کنید" هر بار که این پیامک میرسید حس غربت و دلتنگیام بیشتر میشد، دوستان یک به یک میرفتند و نصیب ما فقط حرمان بود و حسرت... پیشترها آنها که به کربلا میرفتند به چشم میآمدند و حالا انگار این جاماندهها هستند که به چشم میآیند...
3 روز قبل از اربعین تماس گرفتند که فلانی! کارت خبرنگاریت صادر شده
- کارت خبرنگاری برای کجا؟
- برای بیت رهبری دیگر! دیدار هیئتهای دانشجویی با آقاست... شنبه ساعت 6:30 صبح، دانشگاه تهران باش!
- چشم!
انگار هدیه حسرت کشیدن برای کربلا، کارت دعوت دیدار با آقا بود... این احساس من بود و احساس همه دانشجویانی که برایشان کارت دعوت صادر شد.... قبض و حسرت و دلتنگی جایش را به بسط و اشتیاق داد...
شنبه است... روز اربعین... مقابل مسجد دانشگاه تهران، کلی جوان با صفا و دوست داشتنی جمع شدهاند و منتظرند تا دسته عزاداری به سمت بیت رهبری حرکت کند...
صبحانه عزادارن چای است و کیک یزدی!... بین این همه جوان جذاب، پیدا کردن سوژه برای پرسش و پاسخ نباید کار سختی باشد. از آنجا که خیلی آدم خلاقی نیستم رفتم سراغ سوال همیشگی: از کدوم دانشگاهی؟ و الان چه احساسی داری؟
- ترم 3 علوم سیاسی میخونم، تهران مرکز... احساسم الان و همیشهم همینه: آقا جان روحی فداک...
- ترم 3 فقه و حقوق دانشگاه ارومیه... اولین باره که میرم پیش آقا، احساسم رو هیچ رقمه نمیتونم بگم!
- مهندسی شهرسازی ترم 5 دانشگاه اردبیل... بار دومه که میرم خدمت آقا، بار اول بچه بودم و چیزی یادم نیست... امروز اما میفهمم که کجا دارم میرم، حس فوقالعادهای دارم، فقط از اینکه آقا صحبت نمیکنند دلم گرفت.
مداح کاروان، از دانشجوها میخواهد که صفوف دسته عزاداری را مرتب کنند، پرچمهای یا حسین و یا زینب توزیع میشود، حزن اربعین و اشتیاق دیدار با آقا حال و هوای عجیبی را به وجود آورده است.
- مهندسی نفت ترم 1 دانشگاه امیرکبیر... باورم نمیشه! خیلی خوش روزی بودم که کارت ملاقات بهم رسید... آخه بعد از اینکه کارتها توزیع شد متوجه شدم، تا امروز صبح هم حضورم قطعی نبود...
دسته عزاداری حرکت میکند... مداح کاروان: 3 بار بلند بگو یا حسین
رفته رفته به میعادگاه میرسیم... صف ورودی بیت خیلی شلوغ و طولانی است... همه اما با نظم و مرتب در صف هستند، اگر هم کسی بخواهد خارج از صف حرکت کند به صورت دانشجویی جلویش را میگیرند!
نزدیک جایی که ایستادهام بحث راجع به میثم مطیعی است... فرصت را مغتنم میشمارم و مطالبشان را یادداشت میکنم!
- میثم مطیعی و بچه های هیئتشون واقعا جزو افسران جنگ نرم هستند، در عرصه مداحی خیلی به نفع انقلاب زحمت میکشند و هیئتشان صرفا یک هیئت سینهزنی نیست...
- ما هیئت سکولار نداریم... هیئت آنها واقعا هیئت تراز انقلاب اسلامیه... بعضیها میگفتن که چرا مطیعی اینقدر اشعار عربی میخونه؟ خودش گفته بود جون اشعار عربی که برای امام حسین خونده میشه مضامین انقلابی نداره، برا همین سعی کردم به این عرصه ورود کنم و این مضامین رو به اشعار و سبک های عربی وارد کنم.
- راستی شما از کدوم خبرگزاری هستید؟
- خبرگزاری دانشجو
- واقعا؟ من هر روز SNN رو چک میکنم...
وارد حسینیه امام خمینی(ره) میشویم، دانشجوها بلافاصله ردیفهای جلو را پر میکنند. همه میخواهند جایی بنشینند که بتوانند راحتتر آقا را تماشا کنند. خیلیهاشان بار اول است که به حسینیه امام آمدهاند... این را از اشتیاق چشمانشان میشود فهمید...
یکی از دانشجوها به صورت خودجوش شروع میکند به مداحی، بدون میکروفون و باند! انصافا صدای خوبی هم دارد... بغل دستیام میگوید: بیا این هم مداحی میثم مطیعی است!
کارت خبرنگاری را به محافظین نشان میدهم، بلکه اجازه بدهند یک حلقه دیگر هم نزدیک شوم...
- از اینجا جلوتر نمیشه برادر... حالا از کدوم خبرگزاری هستی؟
- خبرگزاری دانشجو
- پس فلانی را حتما ببوس!
- چشم، حتما...
فضای مداحیها و شعارهای خودجوش گرم شده است... آذریام، حیدریام/ عاشق سید علیام.... یک هماهنگی بین خواهران و برادران هم به وجود آمده، بخش اول شعار را آقایان میگویند و بخش دوم را خانمها، و انصافا خانمها منظمتر و همنواترند.
برگه ش
از شعری که «آقا» را منقلب کرد تا بررسی مداحیهای میثم مطیعی!
وارد حسینیه امام خمینی(ره) میشویم، دانشجوها بلافاصله ردیفهای جلو را پر میکنند. همه میخواهند جایی بنشینند که بتوانند راحتتر آقا را تماشا کنند. خیلیهاشان بار اول است که به حسینیه امام آمدهاند
گروه دانشگاه «خبرگزاری دانشجو» ـ محمد اکبرزاده؛ "عازم کربلاییم، حلالمان کنید" هر بار که این پیامک میرسید حس غربت و دلتنگیام بیشتر میشد، دوستان یک به یک میرفتند و نصیب ما فقط حرمان بود و حسرت... پیشترها آنها که به کربلا میرفتند به چشم میآمدند و حالا انگار این جاماندهها هستند که به چشم میآیند...
3 روز قبل از اربعین تماس گرفتند که فلانی! کارت خبرنگاریت صادر شده
- کارت خبرنگاری برای کجا؟
- برای بیت رهبری دیگر! دیدار هیئتهای دانشجویی با آقاست... شنبه ساعت 6:30 صبح، دانشگاه تهران باش!
- چشم!
انگار هدیه حسرت کشیدن برای کربلا، کارت دعوت دیدار با آقا بود... این احساس من بود و احساس همه دانشجویانی که برایشان کارت دعوت صادر شد.... قبض و حسرت و دلتنگی جایش را به بسط و اشتیاق داد...
شنبه است... روز اربعین... مقابل مسجد دانشگاه تهران، کلی جوان با صفا و دوست داشتنی جمع شدهاند و منتظرند تا دسته عزاداری به سمت بیت رهبری حرکت کند...
صبحانه عزادارن چای است و کیک یزدی!... بین این همه جوان جذاب، پیدا کردن سوژه برای پرسش و پاسخ نباید کار سختی باشد. از آنجا که خیلی آدم خلاقی نیستم رفتم سراغ سوال همیشگی: از کدوم دانشگاهی؟ و الان چه احساسی داری؟
- ترم 3 علوم سیاسی میخونم، تهران مرکز... احساسم الان و همیشهم همینه: آقا جان روحی فداک...
- ترم 3 فقه و حقوق دانشگاه ارومیه... اولین باره که میرم پیش آقا، احساسم رو هیچ رقمه نمیتونم بگم!
- مهندسی شهرسازی ترم 5 دانشگاه اردبیل... بار دومه که میرم خدمت آقا، بار اول بچه بودم و چیزی یادم نیست... امروز اما میفهمم که کجا دارم میرم، حس فوقالعادهای دارم، فقط از اینکه آقا صحبت نمیکنند دلم گرفت.
مداح کاروان، از دانشجوها میخواهد که صفوف دسته عزاداری را مرتب کنند، پرچمهای یا حسین و یا زینب توزیع میشود، حزن اربعین و اشتیاق دیدار با آقا حال و هوای عجیبی را به وجود آورده است.
- مهندسی نفت ترم 1 دانشگاه امیرکبیر... باورم نمیشه! خیلی خوش روزی بودم که کارت ملاقات بهم رسید... آخه بعد از اینکه کارتها توزیع شد متوجه شدم، تا امروز صبح هم حضورم قطعی نبود...
دسته عزاداری حرکت میکند... مداح کاروان: 3 بار بلند بگو یا حسین
رفته رفته به میعادگاه میرسیم... صف ورودی بیت خیلی شلوغ و طولانی است... همه اما با نظم و مرتب در صف هستند، اگر هم کسی بخواهد خارج از صف حرکت کند به صورت دانشجویی جلویش را میگیرند!
نزدیک جایی که ایستادهام بحث راجع به میثم مطیعی است... فرصت را مغتنم میشمارم و مطالبشان را یادداشت میکنم!
- میثم مطیعی و بچه های هیئتشون واقعا جزو افسران جنگ نرم هستند، در عرصه مداحی خیلی به نفع انقلاب زحمت میکشند و هیئتشان صرفا یک هیئت سینهزنی نیست...
- ما هیئت سکولار نداریم... هیئت آنها واقعا هیئت تراز انقلاب اسلامیه... بعضیها میگفتن که چرا مطیعی اینقدر اشعار عربی میخونه؟ خودش گفته بود جون اشعار عربی که برای امام حسین خونده میشه مضامین انقلابی نداره، برا همین سعی کردم به این عرصه ورود کنم و این مضامین رو به اشعار و سبک های عربی وارد کنم.
- راستی شما از کدوم خبرگزاری هستید؟
- خبرگزاری دانشجو
- واقعا؟ من هر روز SNN رو چک میکنم...
وارد حسینیه امام خمینی(ره) میشویم، دانشجوها بلافاصله ردیفهای جلو را پر میکنند. همه میخواهند جایی بنشینند که بتوانند راحتتر آقا را تماشا کنند. خیلیهاشان بار اول است که به حسینیه امام آمدهاند... این را از اشتیاق چشمانشان میشود فهمید...
یکی از دانشجوها به صورت خودجوش شروع میکند به مداحی، بدون میکروفون و باند! انصافا صدای خوبی هم دارد... بغل دستیام میگوید: بیا این هم مداحی میثم مطیعی است!
کارت خبرنگاری را به محافظین نشان میدهم، بلکه اجازه بدهند یک حلقه دیگر هم نزدیک شوم...
- از اینجا جلوتر نمیشه برادر... حالا از کدوم خبرگزاری هستی؟
- خبرگزاری دانشجو
- پس فلانی را حتما ببوس!
- چشم، حتما...
فضای مداحیها و شعارهای خودجوش گرم شده است... آذریام، حیدریام/ عاشق سید علیام.... یک هماهنگی بین خواهران و برادران هم به وجود آمده، بخش اول شعار را آقایان میگویند و بخش دوم را خانمها، و انصافا خانمها منظمتر و همنواترند.
برگه ش
۵.۷k
۲۲ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.