بخونيدخيلي جالبه ✅ نادرشاه وزیری شیعه به نام «میرزا مهدی»
بخونيدخيلي جالبه ✅ نادرشاه وزیری شیعه به نام «میرزا مهدی» داشت. زمانی كه نادر هند را فتح كرد، میرزا مهدی از او اجازه خواست كه از هند برای زیارت عتبات مقدسه به عراق مشرف گردد. نادرشاه او را به مسخره گرفت كه، شما شیعیان مرده پرست هستید! شخصی را كه صدها سال قبل از دنیا رفته است، بر سر قبرش میروید و به وی سلام میكنید...!
میرزا مهدی وزیر گفت: اینها اگر چه در ظاهر مرده اند، ولی كارهایی میكنند كه از عهده ی زنده ها برنمیآید و مردم آن را كرامت و معجزه می نامند. از جمله كرامات مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام این است كه سگ چون حیوانی نجس است به قبر مطهر ایشان نزدیك نمیشود و از آن عجیب تر، (شراب) است كه چون به آنجا می برند فاسد میگردد و اثر خمریت و مستی از آن زایل میشود!
نادرشاه پس از شنیدن این مطلب گفت: اگر چنین است كه تو میگویی، من هم با تو میآیم تا از نزدیك این كرامت و معجزه را مشاهده نمایم!
چندی بعد نادر به طرف عراق حركت كرد. چون به محدودهی حرم مطهر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، شرابی را كه از قبل در ظرفی مخصوص گذاشته، و در آن را مهر كرده بودند، تا كسی نتواند در آن تصرف كند، طلب كرد. زمانی كه آن را آوردند دید بوی تندی همچون بوی سركه از آن متصاعد میشود و چون آن را چشید، دید سركه شده است!
سپس یك سگ طلب كرد. سگ را آوردند، ولی هر چه سعی و تلاش كردند تا آن حیوان را وارد محوطه و محدوده ی حرم مطهر كنند، نتوانستند. حیوان، دستهای خود را به زمین فشار می داد و هرچه، ریسمان وی را میكشیدند فایده ای نداشت، تا اینكه ریسمان پاره شد و حیوان آزاد شد و به عقب برگشت!!!
نادرشاه، كه این صحنه را دید، در مقابل عظمت امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام سر تعظیم فرود آورد و گفت: حال كه چنین است، میخواهم به جای این حیوان، زنجیری به گردن خود من بیفكنید و به كنار قبر مطهر مولا امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام ببرید.زنجیری از طلا تهیه شد. ولی كسی جرأت نمیكرد آن زنجیر را به گردن نادرشاه بیندازد و او را به سوی حرم ببرد، زیرا فكر میكردند او اكنون احساساتی شده و چنین میگوید. ولی بعد كه به خود میآید و حالش آرام و طبیعی گردد، آن شخص را مجازات میكند!
در این هنگام، ناگهان شخصی ناشناس، ولی بسیار با هیبت، نزدیك شد و زنجیر طلا را به گردن نادر انداخت و او را به طرف قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام كشانید. وقتی نادرشاه به كنار قبر مطهر رسید، تاجی را كه از پادشاه هند گرفته و بسیار قیمتی بود، روی قبر مطهر نهاد و عرض كرد:
شاه تویی و من یكی از بندگان تو هستم، بلكه من سگ در خانه ی تو میباشم.
سپس در نجف اشرف ماند و دستور داد تا گنبد حضرت را كه كاشی بود طلا كردند و بعد هم به كربلا و زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شد و چون حوادث عاشورا و صحنه های دلخراش كربلا و مصائب جانسوز حضرت اباعبدالله و یارانش را برایش گفتند، متأثر شد و بشدت گریست.
در این میان، از علمدار كربلا، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، نیز سخن به میان آمد و گفته شد كه آن بزرگوار در روز عاشورا با چه رنجها و مشقتهایی روبرو شد!
نادرشاه گفت: قبر او در كجای حرم امام حسین علیه السلام است؟ گفتند: وی قبری جداگانه دارد، و نادر را به حرم حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام هدایت كردند.
وقتی كه چشم نادرشاه به دستگاه با شكوه و حرم با صفای قمر بنی هاشم علیه السلام افتاد و دید دست كمی از حرم مولایش امام حسین علیه السلام ندارد، از حاضرین پرسید: علت و حكمت ایجاد این تشكیلات جداگانه چیست و چرا حضرتش را در حرم امام عظیم حسین بن علی علیه السلام دفن نكرده اند؟!
گفتند: این امر به علت وصیت خود سردار كربلا، قمر بنی هاشم علیه السلام، بوده است كه به حضرت سیدالشهداء علیه السلام گفت: مولا جان، مرا به خیمه مبر، چون به بچههای حرم وعده ی آب داده ام و آنها انتظار آب میكشند؛ و اینك اگر با این وضع به خیمه برگردم، شرمندهی آنان خواهم بود.
اما هر چه علما و حاضرین برایش توضیح دادند، نادرشاه قانع نشد كه باید برای حضرت عباس علیه السلام گنبد و بارگاه جدایی باشد.در این اثنا، ناگهان صدای فریادی همه را متوجه خود كرد. دیدند جوانی، با حالت آشفته و پریشان، كنار ضریح مطهر فرزند رشید مظلوم تاریخ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فریاد می زند و با لهجه ی محلی میگوید: ای برادر زینب، به فریادم برس.
نادرشاه گفت: ببینید مطلب از چه قرار است و آن جوان چه میخواهد؟
جوان گفت: من از قبیلهی مسعود هستم و محل سكونت ما، در همین دو سه فرسخی شهر كربلا میباشد. در میان ما رسم بر این است كه یك روز قبل از عروسی، داماد همراه با عروس، به حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام میآیند و سوگند میخورند كه به یكدیگر خیانت نكنند و حضر
میرزا مهدی وزیر گفت: اینها اگر چه در ظاهر مرده اند، ولی كارهایی میكنند كه از عهده ی زنده ها برنمیآید و مردم آن را كرامت و معجزه می نامند. از جمله كرامات مولا امیرالمؤمنین علی علیه السلام این است كه سگ چون حیوانی نجس است به قبر مطهر ایشان نزدیك نمیشود و از آن عجیب تر، (شراب) است كه چون به آنجا می برند فاسد میگردد و اثر خمریت و مستی از آن زایل میشود!
نادرشاه پس از شنیدن این مطلب گفت: اگر چنین است كه تو میگویی، من هم با تو میآیم تا از نزدیك این كرامت و معجزه را مشاهده نمایم!
چندی بعد نادر به طرف عراق حركت كرد. چون به محدودهی حرم مطهر مولا امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، شرابی را كه از قبل در ظرفی مخصوص گذاشته، و در آن را مهر كرده بودند، تا كسی نتواند در آن تصرف كند، طلب كرد. زمانی كه آن را آوردند دید بوی تندی همچون بوی سركه از آن متصاعد میشود و چون آن را چشید، دید سركه شده است!
سپس یك سگ طلب كرد. سگ را آوردند، ولی هر چه سعی و تلاش كردند تا آن حیوان را وارد محوطه و محدوده ی حرم مطهر كنند، نتوانستند. حیوان، دستهای خود را به زمین فشار می داد و هرچه، ریسمان وی را میكشیدند فایده ای نداشت، تا اینكه ریسمان پاره شد و حیوان آزاد شد و به عقب برگشت!!!
نادرشاه، كه این صحنه را دید، در مقابل عظمت امیرالمؤمنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السلام سر تعظیم فرود آورد و گفت: حال كه چنین است، میخواهم به جای این حیوان، زنجیری به گردن خود من بیفكنید و به كنار قبر مطهر مولا امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام ببرید.زنجیری از طلا تهیه شد. ولی كسی جرأت نمیكرد آن زنجیر را به گردن نادرشاه بیندازد و او را به سوی حرم ببرد، زیرا فكر میكردند او اكنون احساساتی شده و چنین میگوید. ولی بعد كه به خود میآید و حالش آرام و طبیعی گردد، آن شخص را مجازات میكند!
در این هنگام، ناگهان شخصی ناشناس، ولی بسیار با هیبت، نزدیك شد و زنجیر طلا را به گردن نادر انداخت و او را به طرف قبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام كشانید. وقتی نادرشاه به كنار قبر مطهر رسید، تاجی را كه از پادشاه هند گرفته و بسیار قیمتی بود، روی قبر مطهر نهاد و عرض كرد:
شاه تویی و من یكی از بندگان تو هستم، بلكه من سگ در خانه ی تو میباشم.
سپس در نجف اشرف ماند و دستور داد تا گنبد حضرت را كه كاشی بود طلا كردند و بعد هم به كربلا و زیارت حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شد و چون حوادث عاشورا و صحنه های دلخراش كربلا و مصائب جانسوز حضرت اباعبدالله و یارانش را برایش گفتند، متأثر شد و بشدت گریست.
در این میان، از علمدار كربلا، حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام، نیز سخن به میان آمد و گفته شد كه آن بزرگوار در روز عاشورا با چه رنجها و مشقتهایی روبرو شد!
نادرشاه گفت: قبر او در كجای حرم امام حسین علیه السلام است؟ گفتند: وی قبری جداگانه دارد، و نادر را به حرم حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام هدایت كردند.
وقتی كه چشم نادرشاه به دستگاه با شكوه و حرم با صفای قمر بنی هاشم علیه السلام افتاد و دید دست كمی از حرم مولایش امام حسین علیه السلام ندارد، از حاضرین پرسید: علت و حكمت ایجاد این تشكیلات جداگانه چیست و چرا حضرتش را در حرم امام عظیم حسین بن علی علیه السلام دفن نكرده اند؟!
گفتند: این امر به علت وصیت خود سردار كربلا، قمر بنی هاشم علیه السلام، بوده است كه به حضرت سیدالشهداء علیه السلام گفت: مولا جان، مرا به خیمه مبر، چون به بچههای حرم وعده ی آب داده ام و آنها انتظار آب میكشند؛ و اینك اگر با این وضع به خیمه برگردم، شرمندهی آنان خواهم بود.
اما هر چه علما و حاضرین برایش توضیح دادند، نادرشاه قانع نشد كه باید برای حضرت عباس علیه السلام گنبد و بارگاه جدایی باشد.در این اثنا، ناگهان صدای فریادی همه را متوجه خود كرد. دیدند جوانی، با حالت آشفته و پریشان، كنار ضریح مطهر فرزند رشید مظلوم تاریخ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام فریاد می زند و با لهجه ی محلی میگوید: ای برادر زینب، به فریادم برس.
نادرشاه گفت: ببینید مطلب از چه قرار است و آن جوان چه میخواهد؟
جوان گفت: من از قبیلهی مسعود هستم و محل سكونت ما، در همین دو سه فرسخی شهر كربلا میباشد. در میان ما رسم بر این است كه یك روز قبل از عروسی، داماد همراه با عروس، به حرم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام میآیند و سوگند میخورند كه به یكدیگر خیانت نكنند و حضر
۴.۲k
۲۲ آذر ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.