زن...
واژه ایست دو حرفی، اما به اندازهی جهانی حرف دارد برای گفتن...
عمق دریای احساسش به کیلومترها میرسد،
کافیست خنکای احساسش را که حس کنی،
تو را غرق میکند در اقیانوس بیانتهای مهربانی و عشقش...
سیرابت میکند از شوق به زندگی...
زندگی را باید در زن دید،
آنجا که پیشبند گل گلی میبندد و زیر لب آهنگی را که خاطره ساز بوده برایش، آرام زمزمه میکند و با عشق غذا را هم میزند...
زندگی را باید در زن دید،
آنجا که تمام پاییزش را وقف بافتن لباس گرم میکند برای زمستانِ سرد تو...
زندگی را باید در زن دید،
آنجا که تمام خستگی های روزش را در پس سرخاب سفید هایش پنهان می کند و لبخندپر مهرش را برای چهرهی خستهی تو آشکار...
زندگی را باید در زن دید...💙🍃💕🍃🌸🍃
عمق دریای احساسش به کیلومترها میرسد،
کافیست خنکای احساسش را که حس کنی،
تو را غرق میکند در اقیانوس بیانتهای مهربانی و عشقش...
سیرابت میکند از شوق به زندگی...
زندگی را باید در زن دید،
آنجا که پیشبند گل گلی میبندد و زیر لب آهنگی را که خاطره ساز بوده برایش، آرام زمزمه میکند و با عشق غذا را هم میزند...
زندگی را باید در زن دید،
آنجا که تمام پاییزش را وقف بافتن لباس گرم میکند برای زمستانِ سرد تو...
زندگی را باید در زن دید،
آنجا که تمام خستگی های روزش را در پس سرخاب سفید هایش پنهان می کند و لبخندپر مهرش را برای چهرهی خستهی تو آشکار...
زندگی را باید در زن دید...💙🍃💕🍃🌸🍃
۱۷.۹k
۳۰ مهر ۱۴۰۰