خسته ام...
خسته ام...
از خودم خسته ام...
از شماروزهای بی حوصلگی...
شبهای کشدارِ تنهایی...
از این شعرهای تکراری...
عشق ها...
عاشقانه ها...
حتی شکستهای تکراری...
از این حضورهای مترسک وارِ پر از تردید...
از امتدادِ مستمر چهار فصلی که از کفِّ ما میروند،.،
بدون هیچ چ چ چ تغییر...
بدون هیچ تغییر...
خالی شده ام...
خالی میروم...
هیچ فکری در سرم نمیماند...
نمیآید که بماند...
همین روز هاست که ،
کاغذِ سفیدی به اشتراک بگذارم...
فقط با یک امضایا...
چه میدانم...
یک شکلک...یکی از این قلب هایی که همه برایِ هم میفرستد...
و یا دستی که باید تکان بخورد ولی نمیخورد...
همین روز هاست که خودم را یک جایی گم کنم...
نه...
اینبار پشتِ دود سیگار نیست...
یا میانِ انبوه واژه های بی سرانجام...
یا در سوگِ نیمه رفاقتهای گاه و بیگاه...
این باردر کوچه پس کوچه هایِ کودکیِ کسی که زود بزرگ شد...
نیمه برهنه...عصیانی...شورشی...
و با دلی پر بزرگ شد...
کسی که این روزها...
عجیب خسته اس...
از خودم خسته ام...
از شماروزهای بی حوصلگی...
شبهای کشدارِ تنهایی...
از این شعرهای تکراری...
عشق ها...
عاشقانه ها...
حتی شکستهای تکراری...
از این حضورهای مترسک وارِ پر از تردید...
از امتدادِ مستمر چهار فصلی که از کفِّ ما میروند،.،
بدون هیچ چ چ چ تغییر...
بدون هیچ تغییر...
خالی شده ام...
خالی میروم...
هیچ فکری در سرم نمیماند...
نمیآید که بماند...
همین روز هاست که ،
کاغذِ سفیدی به اشتراک بگذارم...
فقط با یک امضایا...
چه میدانم...
یک شکلک...یکی از این قلب هایی که همه برایِ هم میفرستد...
و یا دستی که باید تکان بخورد ولی نمیخورد...
همین روز هاست که خودم را یک جایی گم کنم...
نه...
اینبار پشتِ دود سیگار نیست...
یا میانِ انبوه واژه های بی سرانجام...
یا در سوگِ نیمه رفاقتهای گاه و بیگاه...
این باردر کوچه پس کوچه هایِ کودکیِ کسی که زود بزرگ شد...
نیمه برهنه...عصیانی...شورشی...
و با دلی پر بزرگ شد...
کسی که این روزها...
عجیب خسته اس...
۸۱۷
۰۵ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.