من دخترم...
من دخترم...
شبیه همان دختری که فروغ میگفت...
دختری تنهادرآستانه فصلی سرد...
لبخندهایم تلخند...
بغض هایم سنگینند...
سکوت هایم پرازمعنایند...
افکارم شکسته اند...
دستانم همیشه سردند...
اشک هایم داغ داغند...
کابوس هایم رعشه آورند...
دردهایم مهلکند...
مرالمس کن...!
امانه تنم را...!
تنهاییم رالمس کن...!
کمی...
فقط کمی باورم کن...
وقتی زجه میزنم گوش هایت رانگیر...!
وقتی گریه میکنم چشم هایت رانبند...!
مراباتمام وجودت بفهم...
بودن من حادثه کوچکی نیست...!
اتفاقیست که هیچکس آن رادرک نکرد...!
اماتوبه این حادثه ساده نگاه نکن...!
آری...
من دخترم...
دختری بادردهای درک نشده...
دختری بافریادهای به گوش نرسیده...
دختری که هرگزنه دیده شد،نه شنیده شد...
دختری بادرونی آشفته...!
شبیه همان دختری که فروغ میگفت...
دختری تنهادرآستانه فصلی سرد. . .
شبیه همان دختری که فروغ میگفت...
دختری تنهادرآستانه فصلی سرد...
لبخندهایم تلخند...
بغض هایم سنگینند...
سکوت هایم پرازمعنایند...
افکارم شکسته اند...
دستانم همیشه سردند...
اشک هایم داغ داغند...
کابوس هایم رعشه آورند...
دردهایم مهلکند...
مرالمس کن...!
امانه تنم را...!
تنهاییم رالمس کن...!
کمی...
فقط کمی باورم کن...
وقتی زجه میزنم گوش هایت رانگیر...!
وقتی گریه میکنم چشم هایت رانبند...!
مراباتمام وجودت بفهم...
بودن من حادثه کوچکی نیست...!
اتفاقیست که هیچکس آن رادرک نکرد...!
اماتوبه این حادثه ساده نگاه نکن...!
آری...
من دخترم...
دختری بادردهای درک نشده...
دختری بافریادهای به گوش نرسیده...
دختری که هرگزنه دیده شد،نه شنیده شد...
دختری بادرونی آشفته...!
شبیه همان دختری که فروغ میگفت...
دختری تنهادرآستانه فصلی سرد. . .
۲.۶k
۱۰ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.