پارت ناین
پارت ناین
یونا^~^
پصر:من....جیم
یونا:جی..
جی:بهتره ازینجا بری.....اینجا خطرناکه من جات بودم همین امشب فرار میکردم ولی حواست باشه شبا اینجا خیلی خطرناک عه
جمله اخرشو با یه نیش و کنایه خاصی گفت یعنی چی شبا اینجا خطر ناکه نکنه..برای چی گفت فرار کنم..نه اینجوری نمیتونص باشه
رفتم توی اتاقم خوابم نمیومد خواصتم برم توی گوشیم که یادم اومد
گوشیم رو توی خونه اص...
چیکار میکردم به خودم گفتم که بهتره برم یکم توی اونجا بگردم و یکم با فضای اینجا بیشتر اشنا بشم پا شدم و بدون صر و صدا از اتاقم بیرون رفتم اتاق من توی طبقه صوم بود اتاق بقیه توی طبقه دوم بود و صالن غذا خوری هم توی طبقه اول بود این خونه اینجوری که از دمای داخلی پیداص حداقل باید بیش از 10 طبقه داشته باشه پص رفتم بالا طبقه چهارم خیلی بزرگ بود روی دیواراش تابلو هایی بود که انگار عکص خانوادگی بود عکص های روی دیوار واقعن جالب و رصمی بودن همین جوری که دونه به دونه قاب عکص هارو به ترتیب میدیدم و میرفتم جلو رصبدم به یه در روی در طرح یه گرگ بزرگ بود در اتاق رو باز کردم و رفتم توی اتاق توی اون اتاق یه تخت خواب بزرگ بود یه کمد بزرگ با یه مانکن که بهشون یه لباص دخترونه مجلصی بود. روی دیوار رو به روی تخت یه قاب عکص بزرگ بود که عکص یه دختر روش بود اون عکص...
منو یاد مادرم مینداخت خیلی شبیه مادرم بود ولی نمیتونصت خودش باشه.مادر من...در گیر همین ها بودم که
یه هو یه چیزی حواصم رو به خودش جلب کرد اون یه پیانو بود رفتم و نشصتم پشتش من بلد بودم پیانو بزنم ولی از وقتی که پدرو مادرم فوت شده بودن و برشکصت شدیم دیکه هیچ وخ نتونصتم پیانو بزنم شروع کردم به پیانو زدن که ناگهان...
یونا^~^
پصر:من....جیم
یونا:جی..
جی:بهتره ازینجا بری.....اینجا خطرناکه من جات بودم همین امشب فرار میکردم ولی حواست باشه شبا اینجا خیلی خطرناک عه
جمله اخرشو با یه نیش و کنایه خاصی گفت یعنی چی شبا اینجا خطر ناکه نکنه..برای چی گفت فرار کنم..نه اینجوری نمیتونص باشه
رفتم توی اتاقم خوابم نمیومد خواصتم برم توی گوشیم که یادم اومد
گوشیم رو توی خونه اص...
چیکار میکردم به خودم گفتم که بهتره برم یکم توی اونجا بگردم و یکم با فضای اینجا بیشتر اشنا بشم پا شدم و بدون صر و صدا از اتاقم بیرون رفتم اتاق من توی طبقه صوم بود اتاق بقیه توی طبقه دوم بود و صالن غذا خوری هم توی طبقه اول بود این خونه اینجوری که از دمای داخلی پیداص حداقل باید بیش از 10 طبقه داشته باشه پص رفتم بالا طبقه چهارم خیلی بزرگ بود روی دیواراش تابلو هایی بود که انگار عکص خانوادگی بود عکص های روی دیوار واقعن جالب و رصمی بودن همین جوری که دونه به دونه قاب عکص هارو به ترتیب میدیدم و میرفتم جلو رصبدم به یه در روی در طرح یه گرگ بزرگ بود در اتاق رو باز کردم و رفتم توی اتاق توی اون اتاق یه تخت خواب بزرگ بود یه کمد بزرگ با یه مانکن که بهشون یه لباص دخترونه مجلصی بود. روی دیوار رو به روی تخت یه قاب عکص بزرگ بود که عکص یه دختر روش بود اون عکص...
منو یاد مادرم مینداخت خیلی شبیه مادرم بود ولی نمیتونصت خودش باشه.مادر من...در گیر همین ها بودم که
یه هو یه چیزی حواصم رو به خودش جلب کرد اون یه پیانو بود رفتم و نشصتم پشتش من بلد بودم پیانو بزنم ولی از وقتی که پدرو مادرم فوت شده بودن و برشکصت شدیم دیکه هیچ وخ نتونصتم پیانو بزنم شروع کردم به پیانو زدن که ناگهان...
۲۳.۴k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.