خبر خوش اینکه مدرسه تعطیل شد
خبر خوش اینکه مدرسه تعطیل شد نوشته شده توسط زراعتی
میخواهم یادی کنم از ان دور دور ها از همان روز مقدس ان روز که از مدرسه اخراج شدم. هنوز صدای اقا هاشمی در گوشم است بچه جان اینجا جای تنبل هایی مثل تو نیست مدرسه که شهربازی نیست بچه های هم سن تو حداقل بلدند اسمشان را بنویسند فردا بابات رو بگو بیاد پرونده ات رو بدم زیر بغلت به سلامت بالاخره زنگ خورد من هم در رفتم به به دیگر مجبور نیستم صبح زود از خواب بیدار شوم من لنگ ظهر دیزی های خان جون به خانه که نزدیک شدم پدرم با چماق دم. ر کشیک میداد. خدایا من که دیگر شیشه مشد علی بقال رو نشکستم. خود بی رحمش توپ نازنینم را چند تکه کرد نکند باز ننه حسن رفته چغلی من را کرده. گفته عینکش را من برداشته ام پا به فرار گذاشتم که ابجی زهرا گوشم را گرفت نیم وجبی ما از دست تو چه کار کنیم. افتادم به غلط کردن که من بی خبرم. صدی نود درصد از نظر شخص اینجانب بنده بی گناه بودم اخر سر معلوم شد یکی از دام ها را ول کرده ام زمین اقا همسایه چرا و برای متنبه شدنم به ناچار شب را گشنه سر کردم. از حق نگذریم. پدرم ادم خوبی است اهل حلال حرام بوده و هست ولی من زیادی سر به هوا هستم برای همین ها کل فصل برداشت را کار کردم ان هم زمین اقا همسایه بله خوانندگان. داستان من لاقل شما چیزی بگویید جریان اخراج جنجالی من از مدرسه. حالا من را توی خانه دوره کردهاند هر کس چیزی میگویید ابجی میگه. میخواهد درس بخواند که چه بشود درس خواند. میشود گناز عمه ام را میگوید. تا پنجم خوانده. پنجم ان زمان ها خان جون میگه دختر جان گلناز که پسر نیست ازش نون بخوان وزهرا جواب میده. نون از زمین در میاد. فردا یه بیل بدین دستش بره شخم زنی باغبونی ادم میشه خان جون ادامه میده هر چیزی همت میخواد تلاش میخواد اینکه از الان درس نمیخونه هممون نصف عمر کرده میخواد کار هم بکنه پدرم سیگارش خاموش میکنه سرفه ای میکنه که همه ساکت میشن اخراجشم نمیکردن امسال رد شده سال بعد مدرسه ای در کار نیست خبر داشته باشه سال ها گذشت من دوباره. به مدرسه رفتم و پس از. زحمت های فراوان و مرارت های بسیار به قول ابجی ادم شدم ان هم یک ادم حسابی نه دکتر نه مهند س نه خلبان نه نه نه خسته تان نکنم من یک تاجر شدم درست از همان وقتی که فهمیدم با علم نمیشود ثروتمند شد اما با پول میشود لیسانس گرفت از من گفتن بود. کاری نکنید از مدرسه اخراج شوید و فراموش نکنید این شما هستید که مسولیت اینده وزندگی خود را بر عهده دارید
میخواهم یادی کنم از ان دور دور ها از همان روز مقدس ان روز که از مدرسه اخراج شدم. هنوز صدای اقا هاشمی در گوشم است بچه جان اینجا جای تنبل هایی مثل تو نیست مدرسه که شهربازی نیست بچه های هم سن تو حداقل بلدند اسمشان را بنویسند فردا بابات رو بگو بیاد پرونده ات رو بدم زیر بغلت به سلامت بالاخره زنگ خورد من هم در رفتم به به دیگر مجبور نیستم صبح زود از خواب بیدار شوم من لنگ ظهر دیزی های خان جون به خانه که نزدیک شدم پدرم با چماق دم. ر کشیک میداد. خدایا من که دیگر شیشه مشد علی بقال رو نشکستم. خود بی رحمش توپ نازنینم را چند تکه کرد نکند باز ننه حسن رفته چغلی من را کرده. گفته عینکش را من برداشته ام پا به فرار گذاشتم که ابجی زهرا گوشم را گرفت نیم وجبی ما از دست تو چه کار کنیم. افتادم به غلط کردن که من بی خبرم. صدی نود درصد از نظر شخص اینجانب بنده بی گناه بودم اخر سر معلوم شد یکی از دام ها را ول کرده ام زمین اقا همسایه چرا و برای متنبه شدنم به ناچار شب را گشنه سر کردم. از حق نگذریم. پدرم ادم خوبی است اهل حلال حرام بوده و هست ولی من زیادی سر به هوا هستم برای همین ها کل فصل برداشت را کار کردم ان هم زمین اقا همسایه بله خوانندگان. داستان من لاقل شما چیزی بگویید جریان اخراج جنجالی من از مدرسه. حالا من را توی خانه دوره کردهاند هر کس چیزی میگویید ابجی میگه. میخواهد درس بخواند که چه بشود درس خواند. میشود گناز عمه ام را میگوید. تا پنجم خوانده. پنجم ان زمان ها خان جون میگه دختر جان گلناز که پسر نیست ازش نون بخوان وزهرا جواب میده. نون از زمین در میاد. فردا یه بیل بدین دستش بره شخم زنی باغبونی ادم میشه خان جون ادامه میده هر چیزی همت میخواد تلاش میخواد اینکه از الان درس نمیخونه هممون نصف عمر کرده میخواد کار هم بکنه پدرم سیگارش خاموش میکنه سرفه ای میکنه که همه ساکت میشن اخراجشم نمیکردن امسال رد شده سال بعد مدرسه ای در کار نیست خبر داشته باشه سال ها گذشت من دوباره. به مدرسه رفتم و پس از. زحمت های فراوان و مرارت های بسیار به قول ابجی ادم شدم ان هم یک ادم حسابی نه دکتر نه مهند س نه خلبان نه نه نه خسته تان نکنم من یک تاجر شدم درست از همان وقتی که فهمیدم با علم نمیشود ثروتمند شد اما با پول میشود لیسانس گرفت از من گفتن بود. کاری نکنید از مدرسه اخراج شوید و فراموش نکنید این شما هستید که مسولیت اینده وزندگی خود را بر عهده دارید
۱۲.۷k
۰۳ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.