شب عجیبیه
آرومم ولی حسی ندارم. و احتمالا بازم دارم شعار میدم.
نه! منم احساس دارم. من بچه نیستم!!! منم نیاز به محبت دارم ولی به نحوه ی خودم! نیاز ندارم بگید عاشقمید. نیاز ندارم یه شام رمانتیک با هم بخوریم! نیاز ندارم کل وقتتو صرف من کنی!
یکم با هم سکوت کنیم
با هم موزیک بی کلام گوش بدیم
با هم درباره ی علایقمون حرف بزنیم
درباره ی آرامش
درباره ی جهان. چیزهای خوبش.
بیا بریم به دنیای خودمون. جایی که هیچ یک از آدم ها آسیب ندیدن. جایی که کسی کسی رو مسخره نمیکنه.
منو به حرف نیار دوستِ من
توی دنیای حقیقی من نمیتونم درونمو ابراز کنم! چون همیشه شنونده بودم. امروز هم آدم جدیدی که به زندگیم وارد شد گفت تو خونه هم همینقد کم حرفی؟
واقعا توقع دارم من چی بگم؟
از خاطراتم بگم؟ به چه دردشون میخوره؟
حتی دیگه ذره ای هم به دردم نمی خورید آدم های معمولی عزیز.
هروقت تونستید مثل قائم چشمامو ببینید و بخونید که چی تو دلمه، بعد ادعای دوست داشتنمو کنید. ادعای اهمیت دادن به من، مساوی با آزار دادن من. توجه منو تو تنگنا میذاره.
غمم گینه ولی آرومم. دوست دارم به خودم آسیب بزنم. ولی شمع انقد قشنگ و گرمه که می ترسم نزدیکم بیاد و بسوزونتم. ربطی نداشت.
لطفا وقتی ناراحتم نپرسید ناراحتی؟
به غرورم لطمه زدید.
وقتی تو خودمم بذارید تو دنیای خودم باشم. حتما چیز قشنگی تو دنیای شما و پیش شما ندیدم که رفتم تو خودم خب! بذارید تو خودم باشم. لطفا. خواسته ی کوچیکیه که شمام از خداتونه. فکر میکنید بهم اهمیت بدید خوب میشم ولی برعکسه. کاش قبلش به ناراحت شدنم فکر می کردید.
۲۳:۵۱
در حال گوش دادن گوچین
درحال رفتن تو هجدهم روزِ فروردین ۱۴۰۱
و سالی دوباره بی تو.
نه! منم احساس دارم. من بچه نیستم!!! منم نیاز به محبت دارم ولی به نحوه ی خودم! نیاز ندارم بگید عاشقمید. نیاز ندارم یه شام رمانتیک با هم بخوریم! نیاز ندارم کل وقتتو صرف من کنی!
یکم با هم سکوت کنیم
با هم موزیک بی کلام گوش بدیم
با هم درباره ی علایقمون حرف بزنیم
درباره ی آرامش
درباره ی جهان. چیزهای خوبش.
بیا بریم به دنیای خودمون. جایی که هیچ یک از آدم ها آسیب ندیدن. جایی که کسی کسی رو مسخره نمیکنه.
منو به حرف نیار دوستِ من
توی دنیای حقیقی من نمیتونم درونمو ابراز کنم! چون همیشه شنونده بودم. امروز هم آدم جدیدی که به زندگیم وارد شد گفت تو خونه هم همینقد کم حرفی؟
واقعا توقع دارم من چی بگم؟
از خاطراتم بگم؟ به چه دردشون میخوره؟
حتی دیگه ذره ای هم به دردم نمی خورید آدم های معمولی عزیز.
هروقت تونستید مثل قائم چشمامو ببینید و بخونید که چی تو دلمه، بعد ادعای دوست داشتنمو کنید. ادعای اهمیت دادن به من، مساوی با آزار دادن من. توجه منو تو تنگنا میذاره.
غمم گینه ولی آرومم. دوست دارم به خودم آسیب بزنم. ولی شمع انقد قشنگ و گرمه که می ترسم نزدیکم بیاد و بسوزونتم. ربطی نداشت.
لطفا وقتی ناراحتم نپرسید ناراحتی؟
به غرورم لطمه زدید.
وقتی تو خودمم بذارید تو دنیای خودم باشم. حتما چیز قشنگی تو دنیای شما و پیش شما ندیدم که رفتم تو خودم خب! بذارید تو خودم باشم. لطفا. خواسته ی کوچیکیه که شمام از خداتونه. فکر میکنید بهم اهمیت بدید خوب میشم ولی برعکسه. کاش قبلش به ناراحت شدنم فکر می کردید.
۲۳:۵۱
در حال گوش دادن گوچین
درحال رفتن تو هجدهم روزِ فروردین ۱۴۰۱
و سالی دوباره بی تو.
۲۶.۱k
۱۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.