اشک رازیست
اشک رازیست
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب ، لبخند عشق ام بود
قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا یزی نان که بدانی .......
من درد مشترکم
مرا فریاد کن .
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
شاملو
لبخند رازیست
عشق رازیست
اشک آن شب ، لبخند عشق ام بود
قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا یزی نان که بدانی .......
من درد مشترکم
مرا فریاد کن .
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
شاملو
۱.۷k
۱۴ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.