بیگانه قسمت۱۴پارت ۵
π=سلام 🙂❤️
#=سلام
q=سلام
?:.........
q=خوب بچه ها بیا. ین بریم بالا
π=چشم
#=✨✨✨
نشستیم و هیچ کس حرفی نمی زد سکوتی خیلی عمیقی بینمون بود
؟=خوب خانم رز از خانوادتون برام بگید کجام چی کار میکنن
در همون حالی که داشت حرف میزد یه انگور برداشت
خواستم حرف بزنم که کوک حرفمو قطع کرد
#=اون از خانواده مافیای پارک فک کنم یادتون باشه پدر
π=✓✓✓✓✓✓
q=خوبه ولی میخواستم یه چیزی به هردوتون بگم با هم مو ندن شما به صلاح نیست
#=😑🤨
q=کوک فک کنم قولتو به پدربزرگت که یادت نرفته تو باید با یونا ازدواج کنی
#=پدر من قرار بود با بونا ازدواج کنم که بونا مرد اما یونا منو نمی خواد بعدشم اگه منو بخواد ما اصلا بهم نمیاییم اون دو رگه ست و فاصله سنیش با من خیلی زیاده
π=😑🤨
که یه دفعه بردار کوک آمد نشست
~=سلام داداش
#=😑سلام
π=من سلام نکردم ولی بهش احترام گذاشتم
~= او ، داداش خیلی خوش سلیقه ای
#=جونگ هیون بسه
~=چرا احساس میکنم این عروس خانم مون تو یکی از مهمونی ها دیدم ..........آها ، وای الان یادم آمد ایشون تو مراسم عروسیت با اون دختره دیدم البته با تهیونگ بود قضیه چیه داداش🤨😏😂
q=جونگ هیون چی میگی جونگ کوک که اصلا عروسی نکرده
#=ههه،باز زهرماری خوردی آمدی بابا حداقل وقتی میخوری یه چیزی بخور که اینقدر ضایع نباشی
~=😑😑😑😑
#=😏😂
?=بسه، این ازدواج به صلاح نیست تو باید با یونا ازدواج کنی
#=اما، پدر .....
پدرش بلند شد و رفت
q=کوک، به حرفپدرت گوش بده
π=چرا این ازدواج به صلاح نیست چرا توضیح نمیدید
که پدر کوک برگشت
؟=تو انگار از خانواده مافیایی نیستی 😏 هر چیزی قوانین خاص خودشو داره
π=قوانین شما اینجوریه که دختر ساله ازدواج کن کاه از خودتون۱۷ نیست کاهدون که از خودتونه چرا
؟=...... اتفاقاً هم کاه از خودمه هم کاهدون .....
#=من با رز ازدواج میکنم
؟=زیاد طولش بدین و از هم جدا نشید خودم جداتون میکنم.
از زبان رز دیدم کوک دستمو گرفت و با عصبانیت از عمارت برد بیرون تو رسیدیم عمارت کوک تو حیاط............
π=کوک بس دستم شکست دستم ول کن
#=ببخشید حواسم نبود دیگه تو عمارت خودمونیم
π=خودمون یا خودت
#=خودمون
π=نکنه، یادت رفته بابات چی گفت
#=رز چی داری میگی
π=کوک من دیگه تنها نیستم جونگی مامان بابا م جیمین جین هیونگ لی دام و........خیلی از کسایی که دوست دارم
#=بیب، نگران نباش پدرم کاری با اونا نداره
π=😑🥺 چرا همیشه باید همچینافاقاییی برام بیو فته
از زبان کوک با گریه افتاد زمین زانو زد جلوم چیه حالت سجده درآمد
π=کوک من دیگه نمی تونم تا کی باید هی سنگ بیوفته جلو پای ما چرا،چرا فقط ما
#=🥺بیب بسه خودتو نباز اتفاقی نیو افتاده
نشستم دستمو گذاشتم رو شونه اش
#=رز بسه بیب دیگه بسه بلند شو
سرشو گذاشتم رو شونه ام
π=🥺🥺🥺🥺🥺😭
#= بیا بریم تو
π=بریم
پایان
#=سلام
q=سلام
?:.........
q=خوب بچه ها بیا. ین بریم بالا
π=چشم
#=✨✨✨
نشستیم و هیچ کس حرفی نمی زد سکوتی خیلی عمیقی بینمون بود
؟=خوب خانم رز از خانوادتون برام بگید کجام چی کار میکنن
در همون حالی که داشت حرف میزد یه انگور برداشت
خواستم حرف بزنم که کوک حرفمو قطع کرد
#=اون از خانواده مافیای پارک فک کنم یادتون باشه پدر
π=✓✓✓✓✓✓
q=خوبه ولی میخواستم یه چیزی به هردوتون بگم با هم مو ندن شما به صلاح نیست
#=😑🤨
q=کوک فک کنم قولتو به پدربزرگت که یادت نرفته تو باید با یونا ازدواج کنی
#=پدر من قرار بود با بونا ازدواج کنم که بونا مرد اما یونا منو نمی خواد بعدشم اگه منو بخواد ما اصلا بهم نمیاییم اون دو رگه ست و فاصله سنیش با من خیلی زیاده
π=😑🤨
که یه دفعه بردار کوک آمد نشست
~=سلام داداش
#=😑سلام
π=من سلام نکردم ولی بهش احترام گذاشتم
~= او ، داداش خیلی خوش سلیقه ای
#=جونگ هیون بسه
~=چرا احساس میکنم این عروس خانم مون تو یکی از مهمونی ها دیدم ..........آها ، وای الان یادم آمد ایشون تو مراسم عروسیت با اون دختره دیدم البته با تهیونگ بود قضیه چیه داداش🤨😏😂
q=جونگ هیون چی میگی جونگ کوک که اصلا عروسی نکرده
#=ههه،باز زهرماری خوردی آمدی بابا حداقل وقتی میخوری یه چیزی بخور که اینقدر ضایع نباشی
~=😑😑😑😑
#=😏😂
?=بسه، این ازدواج به صلاح نیست تو باید با یونا ازدواج کنی
#=اما، پدر .....
پدرش بلند شد و رفت
q=کوک، به حرفپدرت گوش بده
π=چرا این ازدواج به صلاح نیست چرا توضیح نمیدید
که پدر کوک برگشت
؟=تو انگار از خانواده مافیایی نیستی 😏 هر چیزی قوانین خاص خودشو داره
π=قوانین شما اینجوریه که دختر ساله ازدواج کن کاه از خودتون۱۷ نیست کاهدون که از خودتونه چرا
؟=...... اتفاقاً هم کاه از خودمه هم کاهدون .....
#=من با رز ازدواج میکنم
؟=زیاد طولش بدین و از هم جدا نشید خودم جداتون میکنم.
از زبان رز دیدم کوک دستمو گرفت و با عصبانیت از عمارت برد بیرون تو رسیدیم عمارت کوک تو حیاط............
π=کوک بس دستم شکست دستم ول کن
#=ببخشید حواسم نبود دیگه تو عمارت خودمونیم
π=خودمون یا خودت
#=خودمون
π=نکنه، یادت رفته بابات چی گفت
#=رز چی داری میگی
π=کوک من دیگه تنها نیستم جونگی مامان بابا م جیمین جین هیونگ لی دام و........خیلی از کسایی که دوست دارم
#=بیب، نگران نباش پدرم کاری با اونا نداره
π=😑🥺 چرا همیشه باید همچینافاقاییی برام بیو فته
از زبان کوک با گریه افتاد زمین زانو زد جلوم چیه حالت سجده درآمد
π=کوک من دیگه نمی تونم تا کی باید هی سنگ بیوفته جلو پای ما چرا،چرا فقط ما
#=🥺بیب بسه خودتو نباز اتفاقی نیو افتاده
نشستم دستمو گذاشتم رو شونه اش
#=رز بسه بیب دیگه بسه بلند شو
سرشو گذاشتم رو شونه ام
π=🥺🥺🥺🥺🥺😭
#= بیا بریم تو
π=بریم
پایان
۳۷.۹k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.