قسمت ۱۵
عمارت کوک
π=کوک جیمین کجاست
#=رفتن برای یه جایی بر میگردم بیا تا اون برگردن ما فیلم بزنیم
π=باشه ،حالا چه فیلمی
#= نمی دونم
از زبان رز رز به خدمتکار گفت یه فیلم باحال بیاره همه از عمارت برن بیرون تا دو سه روز یه جورایی برن مرخصی به جز دوسه نفر
داشتیم فیلم اکشن بود داشتیم فیلم میدیپیم که رسید به قسمت های عاشقانش
خاموشش کرد
رسید به جاهای مثبت۱۸😑
#=گفتی چند سالته
π=خیلی مسخره ای 😑
#=گفتم شاید تا الان ندید. باشی آخه منم دوتا داداش بزرگتر داشته باشم از این کارا نمی کنم
π=من خودم از این فیلم با جیمین دیدم
#=هووووفففف ، فکر کردم فقط با من از این فیلم ها میبینه
π=....😐
دوباره گذاشت رو فیلم دیگه فیلم یه جوری بود که من چشمام مو بستم
#=چته تو که گفتی از این فیلما دیدی
π=الآنم میگم
#=باشه، توخوبی
π=اره،من خوبم
#=🤣🤣🤣🤣باشه قشنگ معلومه ترسیدی نترس کاری باهات ندارم
π=😑😒خوب که چی
یه دفعه خیمه زد روم
#=حالا هرچی
π=باشه حالا ولم کن
#=نه دیگه تو که گفتی نمی ترسی
π=الآنم میگم
سرشو آورد جلو تر دیگه نزدیکم بود
#=بیب ،تو خیلی خوشگلی میدونستی
π= اره😌 میدونستم
#=اینقدر که نمی خوام ازت دور بشم
لبش و گذاشتم رو لبم
π=کوک
ساکت شدم با هاش همراهی کردم
یه دفعه جیمین آمد تو (🤣😑😒)
آمد دستش گذاشت رو کاناپه ای که ما داشتیم ......
:)= خوب بعدش
کوک با ترس از روم بلند شد
#=هیونگ تو کی آمدی
نشست رو اون یکی کاناپه
:)=از همون اولش بودم آقای جئون
#=.......
π=😐😐😐
:)=اجی با جونگ کوک زیاد گرم نگیر دردت میاد
π=😑😑😑چی
#=چرا می ترسونیش مگه من چی کار کردم هیونگ
:)=قبل از رز روزی ده تا جنازه میزاشت رو دستمون ما هم مجبور میشدیم بسوزونیمشون از بس زیاد بودن
π=😐😐😐
#=نصفشون مال خودت بود☺️🤭
:)=😒😑
#=ولش کن بیا بقیه شو بریم تو اتاق
π=برو بابا تو هم جدی گرفتی باهات همراهی کردم دلت نشکنه
:)=جدی🙄😤
π= اره
#=باشه 😑
π=جیمین ،می تونم امروز برم مامان بابا رو ببینم
#=من باید اجازه بدم مثلا من دوست پسرم
π=آقای دوست پسر اجازه میدین
:)=فعلا، نه
π=چرا
:)=نمی تونی زیاد با مامان بابا رفت آمد کنی خیلی خطرناکه
π=😑وات
:)=فعلا خیلی گیر دادن رو منو جونگ کوک بقیه بچه ها دنبال یه چیزی میگردم به عنوان گروگان یا چیزی شبیه اینا ....
#=خوب، یه لحظه این بحث هارو ول کنین میخوام یه چیزی بگم
π=خوب بگو
:)=🙄
#=میخواستم من بگم دیگه وقتشه با هم ازدواج کنیم
π=😑🙄خب
:)=چجوری می خوای بابامو و باباتون راضی کنی
π=بابا اونم مخالف
:)=در حال حاضر بله
#=مگه اون قضیه رو میدونه
:)=نه نمی دونه و لی اگه بفهمه قبول نمی کنه
#=😑یکی از یکی بدتر
#=من تمام مافیا ها رو دعوت میکنم و جشن عروسی 💒 دو هفته دیگه میگیریم با پدرتم خودم حرف میزنم
π=کوک جیمین کجاست
#=رفتن برای یه جایی بر میگردم بیا تا اون برگردن ما فیلم بزنیم
π=باشه ،حالا چه فیلمی
#= نمی دونم
از زبان رز رز به خدمتکار گفت یه فیلم باحال بیاره همه از عمارت برن بیرون تا دو سه روز یه جورایی برن مرخصی به جز دوسه نفر
داشتیم فیلم اکشن بود داشتیم فیلم میدیپیم که رسید به قسمت های عاشقانش
خاموشش کرد
رسید به جاهای مثبت۱۸😑
#=گفتی چند سالته
π=خیلی مسخره ای 😑
#=گفتم شاید تا الان ندید. باشی آخه منم دوتا داداش بزرگتر داشته باشم از این کارا نمی کنم
π=من خودم از این فیلم با جیمین دیدم
#=هووووفففف ، فکر کردم فقط با من از این فیلم ها میبینه
π=....😐
دوباره گذاشت رو فیلم دیگه فیلم یه جوری بود که من چشمام مو بستم
#=چته تو که گفتی از این فیلما دیدی
π=الآنم میگم
#=باشه، توخوبی
π=اره،من خوبم
#=🤣🤣🤣🤣باشه قشنگ معلومه ترسیدی نترس کاری باهات ندارم
π=😑😒خوب که چی
یه دفعه خیمه زد روم
#=حالا هرچی
π=باشه حالا ولم کن
#=نه دیگه تو که گفتی نمی ترسی
π=الآنم میگم
سرشو آورد جلو تر دیگه نزدیکم بود
#=بیب ،تو خیلی خوشگلی میدونستی
π= اره😌 میدونستم
#=اینقدر که نمی خوام ازت دور بشم
لبش و گذاشتم رو لبم
π=کوک
ساکت شدم با هاش همراهی کردم
یه دفعه جیمین آمد تو (🤣😑😒)
آمد دستش گذاشت رو کاناپه ای که ما داشتیم ......
:)= خوب بعدش
کوک با ترس از روم بلند شد
#=هیونگ تو کی آمدی
نشست رو اون یکی کاناپه
:)=از همون اولش بودم آقای جئون
#=.......
π=😐😐😐
:)=اجی با جونگ کوک زیاد گرم نگیر دردت میاد
π=😑😑😑چی
#=چرا می ترسونیش مگه من چی کار کردم هیونگ
:)=قبل از رز روزی ده تا جنازه میزاشت رو دستمون ما هم مجبور میشدیم بسوزونیمشون از بس زیاد بودن
π=😐😐😐
#=نصفشون مال خودت بود☺️🤭
:)=😒😑
#=ولش کن بیا بقیه شو بریم تو اتاق
π=برو بابا تو هم جدی گرفتی باهات همراهی کردم دلت نشکنه
:)=جدی🙄😤
π= اره
#=باشه 😑
π=جیمین ،می تونم امروز برم مامان بابا رو ببینم
#=من باید اجازه بدم مثلا من دوست پسرم
π=آقای دوست پسر اجازه میدین
:)=فعلا، نه
π=چرا
:)=نمی تونی زیاد با مامان بابا رفت آمد کنی خیلی خطرناکه
π=😑وات
:)=فعلا خیلی گیر دادن رو منو جونگ کوک بقیه بچه ها دنبال یه چیزی میگردم به عنوان گروگان یا چیزی شبیه اینا ....
#=خوب، یه لحظه این بحث هارو ول کنین میخوام یه چیزی بگم
π=خوب بگو
:)=🙄
#=میخواستم من بگم دیگه وقتشه با هم ازدواج کنیم
π=😑🙄خب
:)=چجوری می خوای بابامو و باباتون راضی کنی
π=بابا اونم مخالف
:)=در حال حاضر بله
#=مگه اون قضیه رو میدونه
:)=نه نمی دونه و لی اگه بفهمه قبول نمی کنه
#=😑یکی از یکی بدتر
#=من تمام مافیا ها رو دعوت میکنم و جشن عروسی 💒 دو هفته دیگه میگیریم با پدرتم خودم حرف میزنم
۳۳.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.