وقتی به زور ازدواج می کنی پارت ۵۱
پارت ۵۱
هوسوک :بلند شو برو حمام بسه خواب دیگه
ا.ت:با وحشی بازی های تو هنوز خستم
ا.ت روی اون دستش چرخید که هوسوک از پشت بهش چسبید
هوسوک:حالا من وحشی شدم آره
ا.ت:وحشی بودی برو اون بر مگه اصلا تو نمی ری سرکار
هوسوک:آره میرم
تازه امروزم عملیات داره
ا.ت:یاع یاع عملیات چیه
هوسوک:یعنی الان باور کنم نگرانم شدی
ا.ت:توقع داری نباشم
هوسوک ا.ت رو براید استایل بلندکرد و به سمت حموم رفتن
هوسوک:همون انتقامی که باید خیلی وقت پیش می گرفتم
ا.ت:خطرناک هست ولش کن
هوسوک :ا.ت رو توی وان گذاشت و پشتش نشست
و شروع کرد به شستن ا.ت
بعد از حمام ا.ت اومد بیرون و با حوله روی تخت دراز کشید
هوسوک:سرما می خواری بلند شو لباس بپوش
ا.ت:می پوشم حالا
میگم واقعا نیاز هست بری عملیات
هوسوک:آره هست
ا.ت:خب منم میام نمی زارم تنها بری
هوسوک:همون طور که آخرین دکمه پیرهنش رو می بست رو به ا.ت اگر و یه لبخند زد
هوسوک: تو نهایتش یه فیلم پلیسی توی انیمیشن ها دیده باشی حالا می خوای با من بیای عملیات مافیایی
😅
ا.ت:به خودت بخند من خیلی هم با تجربه هستم
هوسوک یه لباس برای ا.ت آرود و مشغول پوشیدنش برای ا.ت شد
ا.ت:باش برو ولی زود برگرد
هوسوک:هر اتفاقی افتاد مراقب خودت باش اوکی
ا.:چقدر استرس وارد می کنی خودت گفتی اتفاقی نمی افته
حالا میگی
هوسوک نزاشت حرفش تموم بشه
هوسوک:چقدر حرف می زنی
برو بخواب
موهاش رو هم خشک کرد و بلندش کرد و دوباره روی تخت درازش داد
و پتو رو هم انداخت روش
ا.ت :مراقب خودت باش
هوسوک:چشم
هوسوک :بلند شو برو حمام بسه خواب دیگه
ا.ت:با وحشی بازی های تو هنوز خستم
ا.ت روی اون دستش چرخید که هوسوک از پشت بهش چسبید
هوسوک:حالا من وحشی شدم آره
ا.ت:وحشی بودی برو اون بر مگه اصلا تو نمی ری سرکار
هوسوک:آره میرم
تازه امروزم عملیات داره
ا.ت:یاع یاع عملیات چیه
هوسوک:یعنی الان باور کنم نگرانم شدی
ا.ت:توقع داری نباشم
هوسوک ا.ت رو براید استایل بلندکرد و به سمت حموم رفتن
هوسوک:همون انتقامی که باید خیلی وقت پیش می گرفتم
ا.ت:خطرناک هست ولش کن
هوسوک :ا.ت رو توی وان گذاشت و پشتش نشست
و شروع کرد به شستن ا.ت
بعد از حمام ا.ت اومد بیرون و با حوله روی تخت دراز کشید
هوسوک:سرما می خواری بلند شو لباس بپوش
ا.ت:می پوشم حالا
میگم واقعا نیاز هست بری عملیات
هوسوک:آره هست
ا.ت:خب منم میام نمی زارم تنها بری
هوسوک:همون طور که آخرین دکمه پیرهنش رو می بست رو به ا.ت اگر و یه لبخند زد
هوسوک: تو نهایتش یه فیلم پلیسی توی انیمیشن ها دیده باشی حالا می خوای با من بیای عملیات مافیایی
😅
ا.ت:به خودت بخند من خیلی هم با تجربه هستم
هوسوک یه لباس برای ا.ت آرود و مشغول پوشیدنش برای ا.ت شد
ا.ت:باش برو ولی زود برگرد
هوسوک:هر اتفاقی افتاد مراقب خودت باش اوکی
ا.:چقدر استرس وارد می کنی خودت گفتی اتفاقی نمی افته
حالا میگی
هوسوک نزاشت حرفش تموم بشه
هوسوک:چقدر حرف می زنی
برو بخواب
موهاش رو هم خشک کرد و بلندش کرد و دوباره روی تخت درازش داد
و پتو رو هم انداخت روش
ا.ت :مراقب خودت باش
هوسوک:چشم
۴۵.۸k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.