وقتی به زور ازدواج می کنی پارت ۵۳
ا.ت ویو
از دل درد به خودممی پیچیدمکه آجوما در رو باز کرد
که توی یه سینی پر از صبحونه و وسایل درمانی بود
آجومل:سلام خانم
ا.ت:سلام آجوما یه کاری کن از دل درد دادم می میرم
همون طور که دلم رو ماساژ می دادم
گفتم
آجوما :چشم
کمکم کرد بشینم
به تاج تخت تکیه دادم که آجوما
یه قرص گذاشت توی دهنم من که فقط می خواستم خوب بشم زود قرص رو قورت دادم و آب رو هم زود خوردم
آجوما خنده ای سر داد
اگت:چی شده آجوما
آجوما:اون قرصی که خوردید
قرص بارداری بود
ا.ت:یاععععع آجوما این چه کاری بود من نمی خوام باردار شم
آجوما:ارباب خودشون دیروز بهم گفتن
که امروز این قرص رو بهتون بدم
ا.ت که سرخ تر از این نمیشد
آجوما یه قرص دیگه هم که مسکن بود بهش داد
بعد یکی یکی لقمه ی صبونه می گرفت و به ا.ت می داد ا.ت هم که آرومتر شده بود می خورد
که یکی از خدمتکارا سراسیمه وارد اتاق شد
آجوما:چی شده سورا
سورا:آجوما.... چند نفر اومد......ن اینجا دارن سراغ......... خانم رو می ....گیرن
آجوما زود بلند شد که بره دستش رو کشیدم
ا.ت:آجوما کمکم کن برم پایین ببینم کی هست
آجوما:نه خانم خطرناک هست
سورا:آجوما عجله کن
ا.ت:نگران نباش سورا بیا کمکم کن
سورا اومد به ا.ت کمک کرد بلند بشه چون واقعا نمی تونست راه بره ا.ت رو آروم از پله ها آوردن پایین
ا.ت با دیدن کسی که اونجا وایساده بود خشکش زد
خودش رو عقب کشید و به آجوما گفت
ا.ت:آجوما آجوما برو زنگ بزن هوسوک بگو خودش برسونه
آجومل:چی شده
ا.ت :برو فقط زنگ بزن
ا.ت:آجوما بهش بگو من سرگرمش می کنم خودت رو برسون
و ا.ت پله های باقی مونده رو هم طی کرد و کاملا از پله ها اومد پایین
اگرترسش رو نادیده می گرفت
واقعا استرس داشت الان باید چی کار می کرد این ایتجا چی کار می کنه
لی چو:سلام دخترم چطوری خوبی
ا.ت:س...لام
لی چو:دخترم چی شده چرا دستت رو گرفته
لی چو اومد جلو تر و ا.ت رو بغل کرد
ا.ت هم نقشش رو شروع کرد
باید نقش بازی می کرد تا هوسوک برسه
لی چو:بهم بگو چی شده ها
ا.ت:بهم دست نزن
بعد از این همه وقت اومدی میگی
دخترم
لی چو:عزیزم تموم شد بیا اومدم با خودم ببرمت عزیز دلم
ا.ت:تو اصلا می دونی من چه وضعی داشتم چقدر درد کشیدم
از دل درد به خودممی پیچیدمکه آجوما در رو باز کرد
که توی یه سینی پر از صبحونه و وسایل درمانی بود
آجومل:سلام خانم
ا.ت:سلام آجوما یه کاری کن از دل درد دادم می میرم
همون طور که دلم رو ماساژ می دادم
گفتم
آجوما :چشم
کمکم کرد بشینم
به تاج تخت تکیه دادم که آجوما
یه قرص گذاشت توی دهنم من که فقط می خواستم خوب بشم زود قرص رو قورت دادم و آب رو هم زود خوردم
آجوما خنده ای سر داد
اگت:چی شده آجوما
آجوما:اون قرصی که خوردید
قرص بارداری بود
ا.ت:یاععععع آجوما این چه کاری بود من نمی خوام باردار شم
آجوما:ارباب خودشون دیروز بهم گفتن
که امروز این قرص رو بهتون بدم
ا.ت که سرخ تر از این نمیشد
آجوما یه قرص دیگه هم که مسکن بود بهش داد
بعد یکی یکی لقمه ی صبونه می گرفت و به ا.ت می داد ا.ت هم که آرومتر شده بود می خورد
که یکی از خدمتکارا سراسیمه وارد اتاق شد
آجوما:چی شده سورا
سورا:آجوما.... چند نفر اومد......ن اینجا دارن سراغ......... خانم رو می ....گیرن
آجوما زود بلند شد که بره دستش رو کشیدم
ا.ت:آجوما کمکم کن برم پایین ببینم کی هست
آجوما:نه خانم خطرناک هست
سورا:آجوما عجله کن
ا.ت:نگران نباش سورا بیا کمکم کن
سورا اومد به ا.ت کمک کرد بلند بشه چون واقعا نمی تونست راه بره ا.ت رو آروم از پله ها آوردن پایین
ا.ت با دیدن کسی که اونجا وایساده بود خشکش زد
خودش رو عقب کشید و به آجوما گفت
ا.ت:آجوما آجوما برو زنگ بزن هوسوک بگو خودش برسونه
آجومل:چی شده
ا.ت :برو فقط زنگ بزن
ا.ت:آجوما بهش بگو من سرگرمش می کنم خودت رو برسون
و ا.ت پله های باقی مونده رو هم طی کرد و کاملا از پله ها اومد پایین
اگرترسش رو نادیده می گرفت
واقعا استرس داشت الان باید چی کار می کرد این ایتجا چی کار می کنه
لی چو:سلام دخترم چطوری خوبی
ا.ت:س...لام
لی چو:دخترم چی شده چرا دستت رو گرفته
لی چو اومد جلو تر و ا.ت رو بغل کرد
ا.ت هم نقشش رو شروع کرد
باید نقش بازی می کرد تا هوسوک برسه
لی چو:بهم بگو چی شده ها
ا.ت:بهم دست نزن
بعد از این همه وقت اومدی میگی
دخترم
لی چو:عزیزم تموم شد بیا اومدم با خودم ببرمت عزیز دلم
ا.ت:تو اصلا می دونی من چه وضعی داشتم چقدر درد کشیدم
۴۷.۱k
۰۴ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.