زیر سایه ی آشوبگر p72
نفس عمیقی کشیدم و سرمو انداختم پایین
حق با اون بود...این آخرین فرصتمه
فرداش با مینهی رفتیم برای خرید عروسی
خودش از قبل لباس عروس گرفته بود فقط کفشش رو نگرفته بود
منم با چشم دنبال لباس مناسبی میگشتم
هیچ چیز رنگی ای به نظرم قشنگ نبود....انگار از دنیای رنگ ها دور شده بودم
چشمم خورد به لباس مشکی ای که تن مانکن بود
یقه هفت ..آستین های توری که قسمت مچ کلوش میشد
تا پایین تنه تنگ بود و از بالای زانو به پایین گشاد میشد
اونقدر به دلم نشسته بود که بدون مکث وارد مغازه شدم و خریدمش
بعد از خریدن کفش های پاشنه بلند و سفید مینهی از پاساژ زدیم بیرون
تا شب عروسی بی قرار بودم
شاید هم دلتنگ
این حسی که داشتم هر چی که بود مثل خوره به جونم افتاده بود
پشت میز توالت نشستم و خط چشمم مشکلمو ملایم پشت پلک هام کشیدم
بعد از چند بار که فرشه ی ریمل رو به مژه هام زدم رفتم سراغ رژ
به لبام کشیدمش...با ديدن رژ زرشکی مات لبخندی از روی رضایت زدم
برای موهام آرایشگاه نمیخواستم برم...برای همین همه رو گوجه ای بستم و چند تره از موهام رو با بابلیس فر کردم و از پایین موهام آویزون شد
بلاخره تموم شد
مانتویی کلفتی روی لباسم کشیدم و بعد از پوشیدن کفش های پاشنه بلندم تاکسی گرفتم
کی میتونست با این کفش ها رانندگی کنه؟
استرس داشتم
نمیدونم وقتی دیدمش باید چجوری رفتار کنم
با ایستادن ماشین کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم
عروسی سر باز و توی یه باغ بزرگ بود...و همینطور هم مختلط
هنگام ورود مادر و برادر مینهی بهم خوش آمد گفتن
بعد از رو بوسی با مادرش پرسیدم که کجا میتونم لباسم رو عوض کنم اون هم گفت که اتاقکی سمت راست باغ هست
حق با اون بود...این آخرین فرصتمه
فرداش با مینهی رفتیم برای خرید عروسی
خودش از قبل لباس عروس گرفته بود فقط کفشش رو نگرفته بود
منم با چشم دنبال لباس مناسبی میگشتم
هیچ چیز رنگی ای به نظرم قشنگ نبود....انگار از دنیای رنگ ها دور شده بودم
چشمم خورد به لباس مشکی ای که تن مانکن بود
یقه هفت ..آستین های توری که قسمت مچ کلوش میشد
تا پایین تنه تنگ بود و از بالای زانو به پایین گشاد میشد
اونقدر به دلم نشسته بود که بدون مکث وارد مغازه شدم و خریدمش
بعد از خریدن کفش های پاشنه بلند و سفید مینهی از پاساژ زدیم بیرون
تا شب عروسی بی قرار بودم
شاید هم دلتنگ
این حسی که داشتم هر چی که بود مثل خوره به جونم افتاده بود
پشت میز توالت نشستم و خط چشمم مشکلمو ملایم پشت پلک هام کشیدم
بعد از چند بار که فرشه ی ریمل رو به مژه هام زدم رفتم سراغ رژ
به لبام کشیدمش...با ديدن رژ زرشکی مات لبخندی از روی رضایت زدم
برای موهام آرایشگاه نمیخواستم برم...برای همین همه رو گوجه ای بستم و چند تره از موهام رو با بابلیس فر کردم و از پایین موهام آویزون شد
بلاخره تموم شد
مانتویی کلفتی روی لباسم کشیدم و بعد از پوشیدن کفش های پاشنه بلندم تاکسی گرفتم
کی میتونست با این کفش ها رانندگی کنه؟
استرس داشتم
نمیدونم وقتی دیدمش باید چجوری رفتار کنم
با ایستادن ماشین کرایه رو حساب کردم و پیاده شدم
عروسی سر باز و توی یه باغ بزرگ بود...و همینطور هم مختلط
هنگام ورود مادر و برادر مینهی بهم خوش آمد گفتن
بعد از رو بوسی با مادرش پرسیدم که کجا میتونم لباسم رو عوض کنم اون هم گفت که اتاقکی سمت راست باغ هست
۳۹.۴k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.