وقتی به زور ازدواج می کنی پارت ۵۶
هوسوک ویو
رسیدم عمارت که دیدم آجوما روی زمین نشسته و داره گریه می کنه
رفتم جلو
هوسوک:آجوما آجوما بگو ا.ت کجاست
آجومت:ارباب .....هق ...ارباب .
خانم رو ...... یه مردی .....اومدن گروگان گرفتن برد......دن ....هق ارباب ....یه کاری کنید .....اومد جعبه رو هم برای شما گذاشتن
با دو رفتم سمت جعبه درش رو باز کردم
که پر از پول بود
و یه نامه روش بود بازش کردم
*آقای جانگ این پول رو شما برای خرید ا.ت به مت دادید
من دوباره دخترم رو از شما می خرم
دیگه نمی خوام برده شما باشه
و فکر حمله به منو هم از سرتون بیرون کنید 😏بعد از دیدن این نامه زود گوشیم رو برداشتم
و نامه به دست به سمت در رفتم که گوشیم زنگ خوردنامجون بود
گوشی رو برداشتم
نامجون:قربان لی چو خودش رو توی حالت آماده باش قرار داده الان چی کار کنیم
هوسوک:من دارم میام
طبق نقشه عمل کن تا خودم رو برسونمنامجون :چشم قربان
ا.ت ویو
یه کمک یون هی رفتم حمام حداقل می تونم راه برم
دارم لباسی رو گفت می پوشم
یون هی:خانم خیلی خوشکل شُدید
ا.ت: ممنونیون هی:خانم لطفا اینجا بشینید تا من برم ببینم ارباب چی میگن
رفت بیرون درو هم قفل کرد
دختره ی.......
وای دلم شور می زنه یعنی الان هوسوک داره چی کار می کنه
اصلا براش مهم هست که منو دزدن یا نه
میاد منو نجات بده
مگه امروز نمی خواست این عوضی رو بکشه پس چی شد
باهمین فکرا بود که خوابم بُرد
هوسوک ویو
الان دارم میرم که به عمارت لی چو حمله کنم
اون دست روی نقطه ضعفم گذاشت ا.ت و پدرم
آروم وارد عمارت شدیم
که نامجون خودش رو بهم رسوند
نامجون:قربان یکی رو به داخل فرستادیم تا برن و از اوضاع خبر بگیره
هوسوک:اوکی
لی چو کجاست
نامجون:طبقه بالا
بعد از ایننه خبر رسوندند که باندش منحل شده حمله رو به عمارت شروع می کنیم
من اومدم اینجا تا خودم لی چو رو بکشم
۱ساعت بعد
نامجون:قربان قربان باندش منحل شد
برید طبقه بالا اون اونجاست
خانم ا.ت هم توی .......هستن
هوسوک :اوکی
هفت تیزم رو آماده کردم
بقیه زود تر حرکت کردن و هر کی که جلوشون رو می گرفت می کشتند
منم رفتم بالا
در اتاق لی چون رو باز کردم که در حال کارای 🔞😖🔞بود
داشت ل.....ب می گرفت
عییشششش
تا منو دید بلند شد
از بوی ا.....ل.....ک...ل فهمیدم که مست هست پس زود کارم رو انجام بدم
رسیدم عمارت که دیدم آجوما روی زمین نشسته و داره گریه می کنه
رفتم جلو
هوسوک:آجوما آجوما بگو ا.ت کجاست
آجومت:ارباب .....هق ...ارباب .
خانم رو ...... یه مردی .....اومدن گروگان گرفتن برد......دن ....هق ارباب ....یه کاری کنید .....اومد جعبه رو هم برای شما گذاشتن
با دو رفتم سمت جعبه درش رو باز کردم
که پر از پول بود
و یه نامه روش بود بازش کردم
*آقای جانگ این پول رو شما برای خرید ا.ت به مت دادید
من دوباره دخترم رو از شما می خرم
دیگه نمی خوام برده شما باشه
و فکر حمله به منو هم از سرتون بیرون کنید 😏بعد از دیدن این نامه زود گوشیم رو برداشتم
و نامه به دست به سمت در رفتم که گوشیم زنگ خوردنامجون بود
گوشی رو برداشتم
نامجون:قربان لی چو خودش رو توی حالت آماده باش قرار داده الان چی کار کنیم
هوسوک:من دارم میام
طبق نقشه عمل کن تا خودم رو برسونمنامجون :چشم قربان
ا.ت ویو
یه کمک یون هی رفتم حمام حداقل می تونم راه برم
دارم لباسی رو گفت می پوشم
یون هی:خانم خیلی خوشکل شُدید
ا.ت: ممنونیون هی:خانم لطفا اینجا بشینید تا من برم ببینم ارباب چی میگن
رفت بیرون درو هم قفل کرد
دختره ی.......
وای دلم شور می زنه یعنی الان هوسوک داره چی کار می کنه
اصلا براش مهم هست که منو دزدن یا نه
میاد منو نجات بده
مگه امروز نمی خواست این عوضی رو بکشه پس چی شد
باهمین فکرا بود که خوابم بُرد
هوسوک ویو
الان دارم میرم که به عمارت لی چو حمله کنم
اون دست روی نقطه ضعفم گذاشت ا.ت و پدرم
آروم وارد عمارت شدیم
که نامجون خودش رو بهم رسوند
نامجون:قربان یکی رو به داخل فرستادیم تا برن و از اوضاع خبر بگیره
هوسوک:اوکی
لی چو کجاست
نامجون:طبقه بالا
بعد از ایننه خبر رسوندند که باندش منحل شده حمله رو به عمارت شروع می کنیم
من اومدم اینجا تا خودم لی چو رو بکشم
۱ساعت بعد
نامجون:قربان قربان باندش منحل شد
برید طبقه بالا اون اونجاست
خانم ا.ت هم توی .......هستن
هوسوک :اوکی
هفت تیزم رو آماده کردم
بقیه زود تر حرکت کردن و هر کی که جلوشون رو می گرفت می کشتند
منم رفتم بالا
در اتاق لی چون رو باز کردم که در حال کارای 🔞😖🔞بود
داشت ل.....ب می گرفت
عییشششش
تا منو دید بلند شد
از بوی ا.....ل.....ک...ل فهمیدم که مست هست پس زود کارم رو انجام بدم
۵۲.۴k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.