وقتی به زور ازدواج می کنی پارت ۵۷
هفت تیزم رو آماده کردم
بقیه زود تر حرکت کردن و هر کی که جلوشون رو می گرفت می کشتند
منم رفتم بالا
در اتاق لی چون رو باز کردم که در حال کارای 🔞😖🔞بود
داشت ل.....ب می گرفت
عییشششش
تا منو دید بلند شد
از بوی ا.....ل.....ک...ل فهمیدم که مست هست پس زود کارم رو انجام دادم
هوسوک: باید انتقام پدرم و ا.ت رو ازت بگیرم
و یه تیر مستقیم روی قلبش زدم
اون دختره رو هم زود تر زده بودم
یه نیر دیگه هم زدم توی دستش
بعدی رو مستقیم خالی کردم روی مغزش
بعد از این کار یه حس سبکی داشتم
حس راحتی
حسی داشتم که با هیچیز عوضش نمی کردم
هوسوک:انتقام ۲۰ سالم رو گرفتم 😏
از اونجا اومدم بیرون وبه سمت اتاق ا.ت را افتادم گفتن اونجاست وارد اتاق شدم تا ا.ت ترسون خودش رو زیر پتو قایم کرده فکر کنم از سر و صدای تفنگ ها ترسیده
پس بیشتر نترسوندمش و هفت تیرم رو قایم کردم رفتم از پشت بغلش کرد
که ترسش هزار برابر شد از لرزشش مشخص بود
ا.ت ویو
وای این صدا ها چی هست دره این اتاق هم قفل هست من چیکار کنم رفت زیر پتو و خودم رو مچاله کردم
دیدم در باز شد از قدمهاش متوجه شدم یه مرد هست
وقتی از پشت بغلم کرد گفتمالان قلبم میاد توی دهنم
که کنار گوشم ل....ب زد
هوسوک:بیبی گرل نصف روز ندیدمت کلی دلم برات تنگ شده
این صدا صدای هوسوک هست درسته
با شنیدن صداش زود سمتش برگشتم
و پتو رو کنار زدم بعد از مطمئن شدن از این که هوسوک هست
زود بغلش کردم و سرم رو روی سی.....نش گذاشتم
و شروع کردم به گریه کرد
ا.ت:هوسوکا خیلی بد هستی
هق می دونی چقدر دلم برات تنگ شده
هق هق نگران بودم دیگه نبینمت
بعد از چند دقیقه دیگه صدایی از تفنگ نبود
هوسوک:همه چیز تموم شد
هوسوک ا.ت رو بغل کرد اومد بیرون
و رفت پیش ماشین
هوسوک:نامجون من میرم عمارت
تو هم که می دونی چی کار کنی
۲ساعت بعد
عمارت جانگ
هوسوک ا.ت رو برد داخل
آجوما با دیدن ا.ت اومد سمتش
آجوما:خانم خیلی خوشحالم می بینمتون
هوسوک:آجوما حالش خوب نیست زنگ بزنید دکتر مین بیان
آجوما:چشم ارباب
۳۰ دقیقه بعد
هوسوک و ا.ت توی ب....غ...ل هم دراز کشیده بودن که صدای در اومد
هوسوک رفت در رو باز کرد
دکتر مین :سلام
وقت بخیر
هوسوک:سلام
مرسی
اونجا خوابیدن
دکتر مین اومد داخل و شروع به معاینه ا.ت کرد
دکتر مین:خب ایشون فقط شک بهشون وارد شده یکم استراحت کنن خوب میشن
هوسوک :ممنون دکتر
ا.ت خیلی آروم خوابیده بود خیلی توی اون حالت کیوت بود
بقیه زود تر حرکت کردن و هر کی که جلوشون رو می گرفت می کشتند
منم رفتم بالا
در اتاق لی چون رو باز کردم که در حال کارای 🔞😖🔞بود
داشت ل.....ب می گرفت
عییشششش
تا منو دید بلند شد
از بوی ا.....ل.....ک...ل فهمیدم که مست هست پس زود کارم رو انجام دادم
هوسوک: باید انتقام پدرم و ا.ت رو ازت بگیرم
و یه تیر مستقیم روی قلبش زدم
اون دختره رو هم زود تر زده بودم
یه نیر دیگه هم زدم توی دستش
بعدی رو مستقیم خالی کردم روی مغزش
بعد از این کار یه حس سبکی داشتم
حس راحتی
حسی داشتم که با هیچیز عوضش نمی کردم
هوسوک:انتقام ۲۰ سالم رو گرفتم 😏
از اونجا اومدم بیرون وبه سمت اتاق ا.ت را افتادم گفتن اونجاست وارد اتاق شدم تا ا.ت ترسون خودش رو زیر پتو قایم کرده فکر کنم از سر و صدای تفنگ ها ترسیده
پس بیشتر نترسوندمش و هفت تیرم رو قایم کردم رفتم از پشت بغلش کرد
که ترسش هزار برابر شد از لرزشش مشخص بود
ا.ت ویو
وای این صدا ها چی هست دره این اتاق هم قفل هست من چیکار کنم رفت زیر پتو و خودم رو مچاله کردم
دیدم در باز شد از قدمهاش متوجه شدم یه مرد هست
وقتی از پشت بغلم کرد گفتمالان قلبم میاد توی دهنم
که کنار گوشم ل....ب زد
هوسوک:بیبی گرل نصف روز ندیدمت کلی دلم برات تنگ شده
این صدا صدای هوسوک هست درسته
با شنیدن صداش زود سمتش برگشتم
و پتو رو کنار زدم بعد از مطمئن شدن از این که هوسوک هست
زود بغلش کردم و سرم رو روی سی.....نش گذاشتم
و شروع کردم به گریه کرد
ا.ت:هوسوکا خیلی بد هستی
هق می دونی چقدر دلم برات تنگ شده
هق هق نگران بودم دیگه نبینمت
بعد از چند دقیقه دیگه صدایی از تفنگ نبود
هوسوک:همه چیز تموم شد
هوسوک ا.ت رو بغل کرد اومد بیرون
و رفت پیش ماشین
هوسوک:نامجون من میرم عمارت
تو هم که می دونی چی کار کنی
۲ساعت بعد
عمارت جانگ
هوسوک ا.ت رو برد داخل
آجوما با دیدن ا.ت اومد سمتش
آجوما:خانم خیلی خوشحالم می بینمتون
هوسوک:آجوما حالش خوب نیست زنگ بزنید دکتر مین بیان
آجوما:چشم ارباب
۳۰ دقیقه بعد
هوسوک و ا.ت توی ب....غ...ل هم دراز کشیده بودن که صدای در اومد
هوسوک رفت در رو باز کرد
دکتر مین :سلام
وقت بخیر
هوسوک:سلام
مرسی
اونجا خوابیدن
دکتر مین اومد داخل و شروع به معاینه ا.ت کرد
دکتر مین:خب ایشون فقط شک بهشون وارد شده یکم استراحت کنن خوب میشن
هوسوک :ممنون دکتر
ا.ت خیلی آروم خوابیده بود خیلی توی اون حالت کیوت بود
۵۶.۵k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.