فیک جونگ کوک پارت ۱۷
پارت 17
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
وی : کوک تصادف کرده و از بیمارستان زنگ زدن به ا/ت ، ا/ت هم که فهمید از هوس رفت در اتاق قفله و ا/ت هم در رو نمیتونه باز کنه چون از هوش رفته😖
شوگا : بیاید اینور در رو میشکونم
.
.
همه رفتن اونور و شوگا در رو شکوند و ا/ت رو به هوش آوردن
اعضا : ا/ت خوبی
ا/ت : ازتون یه خواهش دارم
اعضا : بگو
ا/ت : منو ببرید بیمارستان پیش کوک
اعضا : باشه
داستان از دید ا/ت :
سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان رفتیم آخه چجوری ممکنه همینجوری داشتم فک میکردم و گریه میکردم که جیمین گفت رسیدیم سریع از ماشین پیاده شدم و به سمت منشی رفتم اتاق کوک رو بهم گفت و سریع به سمت اتاق دویدم و در رو باز کردم آره خودش بود بهش سرم وصل کرده بودن و یکم زخمی شده بود رفتم سمتش و پیشش نشستم و دستش رو گرفتم..
ا/ت : کوک لطفا بیدار شو من بدون تو میمیرم نباید چیزی ت بشه کوک لطفا😩🥺😭
ا/ت : کوک دلم برا حرف زدنت تنگ شده لطفا پاشو😭
کوک : آههه
ا/ت : کوک ، کوک چشمات رو باز کردی
کوک : ا/ت من کجام
ا/ت : بیمارستان ، تصادف کردی و آوردند اینجا آسیب جدی ندیدی
کوک : چرا اینو میگی من دارم میمیرم از صبح تا حالا من تو رو بوس نکردم این آسیب نیست والا از مرگ هم بدتره اصلا انرژی ندارم
ا/ت : یعنی تو الان داری به این فکر میکنی!!!!!؟؟
کوک : معلومه پس چ...
ا/ت... نزاشتم حرف بزنه سریع بوسش کردم و ازش جدا شدم
کوک : چه رفتار غیر منتظره ای😃
همیشه از این کارا بکن😄
& : آغای جئون جونگ کوک مرخصید🙂
کوک : ممنونم که بهم رسیدگی کردید .
ا/ت : چی ؟ چیشد ؟ م..م..من دارم از هنگی دیوونه میشم
& چرا؟
ا/ت : مگه میشه؟ ایشون تصادف کرده یعنی به همین زودی مرخصه؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
& بله خب گفتیم که آسیب جدی ندیده و سرمشون هم تموم شده میتونن برن
ا/ت : ام..
کوک : ممنون آغای دکتر
داستان از دید کوک :
برگه مرخصی م رو امضا کردم و دست ا/ت رو گرفتم و رفتیم بیرون از بیمارستان ... اعضا رو دیدم و گفتم
کوک : هی شما اصلا دیدن من نیومدید...🤨🧐
اعضا : ما دوساعت فقط بخاطر ات تو خونه داشتیم در میزدیم که در رو باز کنه آخرش هم باز نکرد تا شوگا در رو شکوند😁
کوک : جاننننن مگه چی شده بود؟
وی: از بیمارستان زنگ زدن به ا ت و ماجرای تصادف رو گفتن و ات پشت در اتاقش از هوش رفت از قضا در اتاق هم قفل بود😅
ا/ت : من از هوش رفته بودم شما دارید ازم میخندید🥸
کوک : همینو بگو فردا این میشه تیتر خنده دار اینا🧐😊
اعضا : خب شما نمیخواید سوار ماشین شید؟
کوک : حتما
.
.
.
ادامه از دید کوک :
سوار ماشین شدیم و ات پیش من نشست ما رفتیم آخر وَن نشستیم و اعضا هم جلو نشستن......
ادامه دارد........
💜🙂 رویای ا/ت 🙂💜
وی : کوک تصادف کرده و از بیمارستان زنگ زدن به ا/ت ، ا/ت هم که فهمید از هوس رفت در اتاق قفله و ا/ت هم در رو نمیتونه باز کنه چون از هوش رفته😖
شوگا : بیاید اینور در رو میشکونم
.
.
همه رفتن اونور و شوگا در رو شکوند و ا/ت رو به هوش آوردن
اعضا : ا/ت خوبی
ا/ت : ازتون یه خواهش دارم
اعضا : بگو
ا/ت : منو ببرید بیمارستان پیش کوک
اعضا : باشه
داستان از دید ا/ت :
سوار ماشین شدیم و به سمت بیمارستان رفتیم آخه چجوری ممکنه همینجوری داشتم فک میکردم و گریه میکردم که جیمین گفت رسیدیم سریع از ماشین پیاده شدم و به سمت منشی رفتم اتاق کوک رو بهم گفت و سریع به سمت اتاق دویدم و در رو باز کردم آره خودش بود بهش سرم وصل کرده بودن و یکم زخمی شده بود رفتم سمتش و پیشش نشستم و دستش رو گرفتم..
ا/ت : کوک لطفا بیدار شو من بدون تو میمیرم نباید چیزی ت بشه کوک لطفا😩🥺😭
ا/ت : کوک دلم برا حرف زدنت تنگ شده لطفا پاشو😭
کوک : آههه
ا/ت : کوک ، کوک چشمات رو باز کردی
کوک : ا/ت من کجام
ا/ت : بیمارستان ، تصادف کردی و آوردند اینجا آسیب جدی ندیدی
کوک : چرا اینو میگی من دارم میمیرم از صبح تا حالا من تو رو بوس نکردم این آسیب نیست والا از مرگ هم بدتره اصلا انرژی ندارم
ا/ت : یعنی تو الان داری به این فکر میکنی!!!!!؟؟
کوک : معلومه پس چ...
ا/ت... نزاشتم حرف بزنه سریع بوسش کردم و ازش جدا شدم
کوک : چه رفتار غیر منتظره ای😃
همیشه از این کارا بکن😄
& : آغای جئون جونگ کوک مرخصید🙂
کوک : ممنونم که بهم رسیدگی کردید .
ا/ت : چی ؟ چیشد ؟ م..م..من دارم از هنگی دیوونه میشم
& چرا؟
ا/ت : مگه میشه؟ ایشون تصادف کرده یعنی به همین زودی مرخصه؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
& بله خب گفتیم که آسیب جدی ندیده و سرمشون هم تموم شده میتونن برن
ا/ت : ام..
کوک : ممنون آغای دکتر
داستان از دید کوک :
برگه مرخصی م رو امضا کردم و دست ا/ت رو گرفتم و رفتیم بیرون از بیمارستان ... اعضا رو دیدم و گفتم
کوک : هی شما اصلا دیدن من نیومدید...🤨🧐
اعضا : ما دوساعت فقط بخاطر ات تو خونه داشتیم در میزدیم که در رو باز کنه آخرش هم باز نکرد تا شوگا در رو شکوند😁
کوک : جاننننن مگه چی شده بود؟
وی: از بیمارستان زنگ زدن به ا ت و ماجرای تصادف رو گفتن و ات پشت در اتاقش از هوش رفت از قضا در اتاق هم قفل بود😅
ا/ت : من از هوش رفته بودم شما دارید ازم میخندید🥸
کوک : همینو بگو فردا این میشه تیتر خنده دار اینا🧐😊
اعضا : خب شما نمیخواید سوار ماشین شید؟
کوک : حتما
.
.
.
ادامه از دید کوک :
سوار ماشین شدیم و ات پیش من نشست ما رفتیم آخر وَن نشستیم و اعضا هم جلو نشستن......
ادامه دارد........
۲۷۲.۱k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.