نامه ی شماره ی. 17. 🎭
نامه ی شماره ی. 17. 🎭
هم سلولی سلام
نکند دچار فراموشی گردی، ببین این زمستان که بیاید...
میشود دهان جاده ها را بست با زنجیر!
با زنجیر بست تا نگویند به کسی
تقویم چشمهای تو، بهار ندارد!
اما... فصل های زرد عمر من بی تو، باران دارد، بی امان... تا دلت بخواهد! تا دلت بخواهد سرمای تنم آغوش بی کسی هایم را خاطره میسازد...
این روز ها خیال تو فقط شبها به سراغم می آید دروغ چرا؟!
اما باور کن خیالت را آنقدر تنگ در آغوش میگیرم که تا شبی دیگر
جز من سراغ دیگری نخواهد رفت
خیالت راحت، قاب عکس تاکستانت طعنه میزند به لبخندم بر روی دیوار این سلول...
.
.
دلتنگم شدی به دیوار بکوب
من این سوی دیوار منتظرت خواهم بود.
.
.
.
#هم_سلولی
.
.
📚☕✨
هم سلولی سلام
نکند دچار فراموشی گردی، ببین این زمستان که بیاید...
میشود دهان جاده ها را بست با زنجیر!
با زنجیر بست تا نگویند به کسی
تقویم چشمهای تو، بهار ندارد!
اما... فصل های زرد عمر من بی تو، باران دارد، بی امان... تا دلت بخواهد! تا دلت بخواهد سرمای تنم آغوش بی کسی هایم را خاطره میسازد...
این روز ها خیال تو فقط شبها به سراغم می آید دروغ چرا؟!
اما باور کن خیالت را آنقدر تنگ در آغوش میگیرم که تا شبی دیگر
جز من سراغ دیگری نخواهد رفت
خیالت راحت، قاب عکس تاکستانت طعنه میزند به لبخندم بر روی دیوار این سلول...
.
.
دلتنگم شدی به دیوار بکوب
من این سوی دیوار منتظرت خواهم بود.
.
.
.
#هم_سلولی
.
.
📚☕✨
۵.۸k
۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۱