به واژه عشق پوزخند می زدم، عشق ، عشق ! بـرایـم چیـزی میـا
به واژه عشق پوزخند می زدم، عشق ، عشق ! بـرایـم چیـزی میـان حرافه و خواب مصنوعی بود. من ؟!
واژه عشق برای دهان من زيـادی بـزرگ بود.
و اما درست هنگامی غافلگیرم کـرد کـه ابـدأ انتظارش را نداشتم
... عاشق شدم، همان طور که آدم یک هو بیمار،بی آنکه بخواهم و بی آن که به ان فکر کنم، برخلاف میلم و بی دفاع بی هیچ نیرویی برای مقاومت
و بعد از دستش دادم . درست همان طور که به دستش آورده بودم.
#نبایدمیماندیم: من از نزدیک بودن های دور میترسم.
واژه عشق برای دهان من زيـادی بـزرگ بود.
و اما درست هنگامی غافلگیرم کـرد کـه ابـدأ انتظارش را نداشتم
... عاشق شدم، همان طور که آدم یک هو بیمار،بی آنکه بخواهم و بی آن که به ان فکر کنم، برخلاف میلم و بی دفاع بی هیچ نیرویی برای مقاومت
و بعد از دستش دادم . درست همان طور که به دستش آورده بودم.
#نبایدمیماندیم: من از نزدیک بودن های دور میترسم.
۸۰.۵k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۱