part 117
#part_117
#طاها
با حس کردن بالا و پایین شدن تخت چشمامو باز کردم
یه لبخند اومد گوشه لبم حتما رهاست
به سمتش برگشتم تا بغلش کنم اما با دیدن دلسا همونجا موندم
دلسا-سلام
طاها-سلام....تو اینجا چیکار میکنی؟
دلسا-ببخشید اتاق دیگه ای نبود مجبور شدم بیام اینجا
طاها-اها اشکالی نداره
از رو تخت بلند شدم تا برم بیرون
دلسا-کجا میری؟
طاها-میرم پیش رها
با این حرفم اخماش رفت توهم اما اهمیتی ندادم
رفتم به سمت اتاق رها
کسی تو اتاق نبود
میخواستم بیام بیرون که دیدم پرده تکون میخوره
نزدیکتر شدم که دیدم در بالکن بازه و رهام تو خودش جمع شده و یه گوشه خوابش برده
یه پتو برداشتم و رفتم پیشش
پتو رو کشیدم روش و کنار نشستم
پاکت سیگارمو در اوردم یه نخ روشن کردم
یهو رها سرشو گذاشت رو پام
خندم گرفته بود
این جوجه لجباز روز ازم فرار میکنه اما شب تو بغلم میخوابه
کی میشه همه این مشکلات تموم شه
منو رها بتونیم کنار هم تو آرامش زندگی کنیم؟
#شکلات_تلخ
عه وا تایم:)
#طاها
با حس کردن بالا و پایین شدن تخت چشمامو باز کردم
یه لبخند اومد گوشه لبم حتما رهاست
به سمتش برگشتم تا بغلش کنم اما با دیدن دلسا همونجا موندم
دلسا-سلام
طاها-سلام....تو اینجا چیکار میکنی؟
دلسا-ببخشید اتاق دیگه ای نبود مجبور شدم بیام اینجا
طاها-اها اشکالی نداره
از رو تخت بلند شدم تا برم بیرون
دلسا-کجا میری؟
طاها-میرم پیش رها
با این حرفم اخماش رفت توهم اما اهمیتی ندادم
رفتم به سمت اتاق رها
کسی تو اتاق نبود
میخواستم بیام بیرون که دیدم پرده تکون میخوره
نزدیکتر شدم که دیدم در بالکن بازه و رهام تو خودش جمع شده و یه گوشه خوابش برده
یه پتو برداشتم و رفتم پیشش
پتو رو کشیدم روش و کنار نشستم
پاکت سیگارمو در اوردم یه نخ روشن کردم
یهو رها سرشو گذاشت رو پام
خندم گرفته بود
این جوجه لجباز روز ازم فرار میکنه اما شب تو بغلم میخوابه
کی میشه همه این مشکلات تموم شه
منو رها بتونیم کنار هم تو آرامش زندگی کنیم؟
#شکلات_تلخ
عه وا تایم:)
۳۵.۴k
۰۷ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.