خیلی حرفا واسه گفتن دارم اما قفلِ قفلم!

خیلی حرفا واسه گفتن دارم اما قفلِ قفلم!
مات زده و خسته شدم ؛ غمگین نیستم اما خوشحالم نیستم
گاهی وقتا خلاء قلبم و تو سینه م حس میکنم و انگار انقدر بد یخ زده که دیگه ندارمش
حوصله ی آدمای جدید و ندارم ؛ بودن آدمای قدیمی هم عذابم میده
یه موقه هاییم دلم میخاد جدی جدی همچی و ول کنم برم ؛ یجای دور که فقد چشمای تورو تو ذهنم داشته باشم و فقدم صدای سهیل بپیچه تو گوشم
اما اینجا انقدر دلیل دارم برای موندن و نبودنم برای یسریا مهمه که نمیتونم رفتن و یاد بگیرم
من هنوزم نمیدونم این دوست داشتنا واقعیه یا نه ؛ چون آخرین بار که دوست داشتن یکی و باور کردم خیلی محکم قلبم و زیر پاهاش له کرد و باعث شد بی حس بشم به هرکی که هست و نیست...
هرچقدر بگذره من بیشتر دلتنگ میشم و دلشوره بدتر لنگر میندازه تو دلم که چرا تمدید نکردی هنوز
من همین الانشم خیلی فکرا به سرم میزنه که قشنگ نیست
تو دیگه نزاری بریا
رفتنت عین رفتنِ جان از بدن سخته
بمون ؛ تو تنها دلخوشیِ این قلبِ شکسته ای :)
#Siamakam
#Siamak_Nemati

_بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری و عشق
و سکوت تو جواب همه مسئله هاست
#فاضل_نظری

20خردادماه1401