شب می شود و ماه می شوی
شب میشود و ماه میشوی
میان تمام سیاهیهایم.
شاید به هم رسیدن قلبها،
آنقدرها هم دور از تصور نباشد.
تو مرا در آغوش بگیر،
قلبها که هیچ...
قول میدهم تا استخوان یکی شویم.
تو تنم را بپیچ میان دستهایت،
سلولهایم یک به یک غرق
میشوند میان سلولهایت.
تو برای من، خودت نیستی!
تو برای من، جانِ منی...
میان تمام سیاهیهایم.
شاید به هم رسیدن قلبها،
آنقدرها هم دور از تصور نباشد.
تو مرا در آغوش بگیر،
قلبها که هیچ...
قول میدهم تا استخوان یکی شویم.
تو تنم را بپیچ میان دستهایت،
سلولهایم یک به یک غرق
میشوند میان سلولهایت.
تو برای من، خودت نیستی!
تو برای من، جانِ منی...
۲.۲k
۳۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.