دلم میخواست دور شوم، دیگر برنگردم، ناپدید شوم، توی جنگل گم و گور شوم، وسط ابرها، چیز دیگری یادم نیاید، فراموشی، فراموشی!... - و غم، چون سنگی، مرا در سراشیب یک درّه دنبال میکند