فیک جانگ کوک(نفرت نمی گذارد عاشق باشم)پارت۷*
فردا صبح از زبان سوهو:
ساعت ۷:۳۰ بیدار شدم مثل همیشه قیافه ی نحس کوک رو ندیدم.پاشدم رفتمیه کم شکلات نون تست و موچی ورداشتم .مثل همیشه.
کتابم رو ورداشتم و رفتم جلو پنجره و شروع به خوردن و خوندن کردم.📙
دیدم به گوشیم پیام اومد.
دیدم کوک زده من تا یک ساعت دیگه میام امروز خستم.
تا دیدم سریع رفتم همه پولام و لباسا و مدارکم رو ریختم تو کیفم لباس راحتیم رو هم دراوردم .و عوضش کردم (اسلاید ۲)اومدم برم جلو پله ها بودم که کوک اومد .
کوک:کجا میری؟
یوهو:مگه برات مهمم هست
کوک:اوه ببخشید که زنمی ها
سوهو:اها اون وقت شما چند تا زن دارین
کوک:ت...تو از کجا...
سوهو :واقعا که برات متاسفم اوج جوونیم رو برا تو گذاشتم.
یهو دیدم کوک داره از پله داره میاد بالا تا این که رسید به پله ی پایین پام
سوهو:برو اون ور
اومدم برم که دستم رو گرفت خیلی سفت گرفته بود اومد بکشتش سمت خودش که پام لیز خورد و از همه ی پله ها لیز خوردم تا به خودم بیام دیدم همه جا پر از خونه.
کوک:عشقم .عشقم (با بغض)خوبی چشاتو وا نگهدار خب توروخدا
ساعت ۷:۳۰ بیدار شدم مثل همیشه قیافه ی نحس کوک رو ندیدم.پاشدم رفتمیه کم شکلات نون تست و موچی ورداشتم .مثل همیشه.
کتابم رو ورداشتم و رفتم جلو پنجره و شروع به خوردن و خوندن کردم.📙
دیدم به گوشیم پیام اومد.
دیدم کوک زده من تا یک ساعت دیگه میام امروز خستم.
تا دیدم سریع رفتم همه پولام و لباسا و مدارکم رو ریختم تو کیفم لباس راحتیم رو هم دراوردم .و عوضش کردم (اسلاید ۲)اومدم برم جلو پله ها بودم که کوک اومد .
کوک:کجا میری؟
یوهو:مگه برات مهمم هست
کوک:اوه ببخشید که زنمی ها
سوهو:اها اون وقت شما چند تا زن دارین
کوک:ت...تو از کجا...
سوهو :واقعا که برات متاسفم اوج جوونیم رو برا تو گذاشتم.
یهو دیدم کوک داره از پله داره میاد بالا تا این که رسید به پله ی پایین پام
سوهو:برو اون ور
اومدم برم که دستم رو گرفت خیلی سفت گرفته بود اومد بکشتش سمت خودش که پام لیز خورد و از همه ی پله ها لیز خوردم تا به خودم بیام دیدم همه جا پر از خونه.
کوک:عشقم .عشقم (با بغض)خوبی چشاتو وا نگهدار خب توروخدا
۳۸.۵k
۱۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.