فصل دوم p16
فصل دوم p16
ا. ت: اگه خیلی کنجکاوید میگم براتون
م/تهیونگ: ای دختره هرزه توروی من وایمیسی، حیف حیف که ابرو داریم و اگر ن همینجا میزدمت
تهیونگ: ولی من فک نمیکنم تا من اینجا بتونی دستتون رو رو همسر من بلند کنید هواستون باشه(تاکید)
پ/تهیونگ: خب خوبه پسرم کافیه برید به بقیه خوش امد بگید
تهیونگ: چشم پدر جان ا. ت: چشم پدر جان
رفتیم کنار میز بغلیشون و متوجه شدم که اولویا هم اومده خیلی عصبانی شدم انکار تنش میخاره هی خودشو نشون میده قول میدم دوبارع بزنم بکشمش این دفعه (زیر لب)
تهیونک: سعی کن اروم باشی بعد خودمم کمکت میکنم بکشیش الانم بخند تا بهم لجشث در بیاریم، هاهاها(خنده) اره عشقم امروز خیلی زیبا شدی میخام زود بخورمت (خنده مستطیلی)
ا. ت: اره ممنون عشقم به وقتش بیا خوش امد بگیم(خنده) بچه کم شعر بگو(زیر لب)
تهیونگ: بخند ا. ت بخند هاهاها (خنده)
اولویا: میبینم که عشق منو دزدی خیلی خوشحالی هرزه
ا. ت: عا ببخشید سلام بچ اولویا خوبی ممنونم عزیزم از تبریکت اره الان من و تهیونک با همیم ببخشید ولی من بیشتر به دردش میخوردم(خنده فیک)
بعد از کل کل کردن با دختره بچ رفتیم سر یه میز نشستیم مشغول صحبت بودیم با مهمون ها که دیدم شیش نفر پسر وارد، یکیش نامجون بود، تا دیدمش بغض کردم جیهوپ و کوکی هم بود، پس اون سه نفر کین، نمیشناختم اومدن سمتمون و تبریک گفتن
جین: یااااا بدون من چرا صبر نکردید ها چرا چرا(غر غرای معروفش)
تهیونگ: باشه بابا خودمونم تازه رسیدیدیم(خنده)
جیمین: به منم جا بدید تبریک بگم، تادا نامزدیتون مبارک زن داداش(خنده) من جیمینم اینم که غر غر میکنه جینه و اینم
شوگا: یاا خودم زبون دارم، سلام تهیونک، سلام من شوگا و اینم نامجون
نامجون: مبارک باشه ا. ت
جیهوپ و کوکی: مباااارک باااااشه(خنده کیوت)
ا. ت: ممنونم از همتون منم کیم ا. تم، ممنونم ازت نامجون
دستمو بردم جلو نامجون برای تشکر، دستاش و دیدم داشت میلرزید دستاشو اورد جلو و دستمو گرفت و فشار داد، چمد تا جیغ خفیفی زدم نفهمه به زثر دستامو کشیدم بیرون از دستاش
ا. ت:(لبخند محو)
جین شوگا جیمین: شکا دوتا همو میشناسید(باهم)
نامجون: عا.... اره منو ا. ت از بچگی باهم دوست بودیم
شوگا: پس تو همون دختره ای که نامجون میگفتم دوست.....
جیمین: خفه شووووو، پانو زدم رو پا شوگا سوتی نده، عا اره دوست داره با ا. ت بازی کنه مگه ن شوگا
شوگا: ها.... اره اره منظورم همون بود
سرگرم صحبت با بچه ها بودم که کتوجه شدم نامجون با حرس دارع نگاهم میکنه به خودم اومپم دیدم تو سینم خیلی بازی درحدی که نصف چاک سینم پیدا بود و به خاطر همین سریع لباسمو درست کردم
مشغول صحبت بودیم که پدر تهیونگ داشت صحبت میکرد
پ/تهیونگ: خب ازاونجایی که ما یه عروس خیلی ناز و مهربون داریم میخام که....
ا. ت: اگه خیلی کنجکاوید میگم براتون
م/تهیونگ: ای دختره هرزه توروی من وایمیسی، حیف حیف که ابرو داریم و اگر ن همینجا میزدمت
تهیونگ: ولی من فک نمیکنم تا من اینجا بتونی دستتون رو رو همسر من بلند کنید هواستون باشه(تاکید)
پ/تهیونگ: خب خوبه پسرم کافیه برید به بقیه خوش امد بگید
تهیونگ: چشم پدر جان ا. ت: چشم پدر جان
رفتیم کنار میز بغلیشون و متوجه شدم که اولویا هم اومده خیلی عصبانی شدم انکار تنش میخاره هی خودشو نشون میده قول میدم دوبارع بزنم بکشمش این دفعه (زیر لب)
تهیونک: سعی کن اروم باشی بعد خودمم کمکت میکنم بکشیش الانم بخند تا بهم لجشث در بیاریم، هاهاها(خنده) اره عشقم امروز خیلی زیبا شدی میخام زود بخورمت (خنده مستطیلی)
ا. ت: اره ممنون عشقم به وقتش بیا خوش امد بگیم(خنده) بچه کم شعر بگو(زیر لب)
تهیونگ: بخند ا. ت بخند هاهاها (خنده)
اولویا: میبینم که عشق منو دزدی خیلی خوشحالی هرزه
ا. ت: عا ببخشید سلام بچ اولویا خوبی ممنونم عزیزم از تبریکت اره الان من و تهیونک با همیم ببخشید ولی من بیشتر به دردش میخوردم(خنده فیک)
بعد از کل کل کردن با دختره بچ رفتیم سر یه میز نشستیم مشغول صحبت بودیم با مهمون ها که دیدم شیش نفر پسر وارد، یکیش نامجون بود، تا دیدمش بغض کردم جیهوپ و کوکی هم بود، پس اون سه نفر کین، نمیشناختم اومدن سمتمون و تبریک گفتن
جین: یااااا بدون من چرا صبر نکردید ها چرا چرا(غر غرای معروفش)
تهیونگ: باشه بابا خودمونم تازه رسیدیدیم(خنده)
جیمین: به منم جا بدید تبریک بگم، تادا نامزدیتون مبارک زن داداش(خنده) من جیمینم اینم که غر غر میکنه جینه و اینم
شوگا: یاا خودم زبون دارم، سلام تهیونک، سلام من شوگا و اینم نامجون
نامجون: مبارک باشه ا. ت
جیهوپ و کوکی: مباااارک باااااشه(خنده کیوت)
ا. ت: ممنونم از همتون منم کیم ا. تم، ممنونم ازت نامجون
دستمو بردم جلو نامجون برای تشکر، دستاش و دیدم داشت میلرزید دستاشو اورد جلو و دستمو گرفت و فشار داد، چمد تا جیغ خفیفی زدم نفهمه به زثر دستامو کشیدم بیرون از دستاش
ا. ت:(لبخند محو)
جین شوگا جیمین: شکا دوتا همو میشناسید(باهم)
نامجون: عا.... اره منو ا. ت از بچگی باهم دوست بودیم
شوگا: پس تو همون دختره ای که نامجون میگفتم دوست.....
جیمین: خفه شووووو، پانو زدم رو پا شوگا سوتی نده، عا اره دوست داره با ا. ت بازی کنه مگه ن شوگا
شوگا: ها.... اره اره منظورم همون بود
سرگرم صحبت با بچه ها بودم که کتوجه شدم نامجون با حرس دارع نگاهم میکنه به خودم اومپم دیدم تو سینم خیلی بازی درحدی که نصف چاک سینم پیدا بود و به خاطر همین سریع لباسمو درست کردم
مشغول صحبت بودیم که پدر تهیونگ داشت صحبت میکرد
پ/تهیونگ: خب ازاونجایی که ما یه عروس خیلی ناز و مهربون داریم میخام که....
۵۹.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.