فصل دوم p17
فصل دوم p17
پ/تهیونگ: خب از اونجایی که ما یه عروس ناز خوشگل داریم. میخام برامون هرچی زودتر نوه بیارن تا بشه اولین نوه پسریم در این خانواده
با حرف پدر تهیونگ بدحور شکه شدم و بلند رپبه تعیونگ کردم و گفتم
ا. ت: چییییییی(صدای بلند)
تهیونگ: به روی چشمم پدر جان (پوز خند) اروم باش عشقم یکم سخته ولب ارزششو داره
ا. ت: یااااا تهیونک چی زدی حالت خوبه چی داری میگی
جیمین: وای وای زودتر من میخام ببینمش
ا. ت: اما.... اما، چی داری میگن شما، تهیونگ قرارمون چی بود
تهیونگ: اما ا. ت الان رسمی میشه
پ/تهیونگ: دخترم فردا شب جشن عروسیتون رو میگیرم در بزرگ ترین تالار و لوکس ترین (خنده)
ا. ت: ا... اما.....
پ/تهیونگ: ما اینجا اما و اگر نداریم
مونده بودم باید چه کار کنم نمیتونستم عقب بکشم هم عابرو تعیونگ در خطر بود هم خودم مجبور بودم بغض کرده بودم نمیتونستم تحمل کنم رفتم حیاط پشتی و سرمو گرفتم و زدم زیر گریه، دستی روی شونم حس کردم سرمو بالا اوردم نامجون بود بقیه(اعضا منظورمه) هم بودن ولی توجهی بهشون نکردم و نامجونو بغل کردم
ا. ت: نامجون معذرت میخام نباید اینجور میشد، ولی من واقعا تهیونگ رو هم دوست دارم
نامجون:عا.... اومـ... ا. ت گریه نکن اشکالی نداره منم اون موقع تو خونه حالم خوب نبود از زیباییت شوکه شده بودم(خنده) نبینم گریه کنی من وقعا دوست دارم تورو کنار تهیونک ببینم گریه نکن باشه
ا. ت: واقعا(چهره کیوت)
نامجون: اره (سرشو تکون میده) الانم برو اا شک نکنن و امشبم همینجا میمونی باشه باید پیش تهیونگ باشی
ا. ت: باشه ممنونم
نامجونو بغل کردم و رفتم پیش تهیونگ و یه لبخند زدم، دیدم اولویا داره میاد سمتمون با حرس دستشو بلند کرد بزنه تو گوشم که شوگا دستشو گرفت
شوگا: دلت میخاد پدرت جنازه دهترشو تحویل بگیره امشب دست رو خاهر من بلند میکنی
ا. ت: عا ن ولش کن بزار کارشو بکنه، انگار اون روز رو تو خونع یادش رفته که جرش دادم کافی نبود(سرشو میاره جلو صورت اولویا و میگه) اوم خب ببین منو، لباتو روهم فشار بده جیغ بزن ولی صدات در نیاد لباتو محکم فشار بده روهم، فقط مواظب باش از پایین جرت ندم (پوزخند)
اولویا: ولمکن باتوم ولم کن پسره....(داد)
شوگا: حرفتو کامل بگو خانم کوچولو جنده
ا. ت: ولش کن شوگا این روانیه الان مراسم منو بهم میریزه
تهیونگ:(دهنش بازمونده بود از کارت) ا... ا.....
جیهوپ: منم..... ا نمیدونم چی باید بگم از جذبت خوشم اومد ا. ت خدایی نمیای بادیگارد ما بشی
ا. ت: باکمال میل(خنده)
تهیونگ: خوشم اومد به خودم رفتی ا. ت: شونشو میزه به شونت)
ا. ت: اخخخخ چته باشه بابا
دیگه اخرای مراسم بود همه رفته بودم حای بچه ها هم رفتن من مونده بودم ث کلی کار فردا و تهیونگ
انقد خستهبودم با دستم میزدم پشت شونم
ا. ت: اخخخ شونم چقد درد میکنه یهو تهیونگ..
پ/تهیونگ: خب از اونجایی که ما یه عروس ناز خوشگل داریم. میخام برامون هرچی زودتر نوه بیارن تا بشه اولین نوه پسریم در این خانواده
با حرف پدر تهیونگ بدحور شکه شدم و بلند رپبه تعیونگ کردم و گفتم
ا. ت: چییییییی(صدای بلند)
تهیونگ: به روی چشمم پدر جان (پوز خند) اروم باش عشقم یکم سخته ولب ارزششو داره
ا. ت: یااااا تهیونک چی زدی حالت خوبه چی داری میگی
جیمین: وای وای زودتر من میخام ببینمش
ا. ت: اما.... اما، چی داری میگن شما، تهیونگ قرارمون چی بود
تهیونگ: اما ا. ت الان رسمی میشه
پ/تهیونگ: دخترم فردا شب جشن عروسیتون رو میگیرم در بزرگ ترین تالار و لوکس ترین (خنده)
ا. ت: ا... اما.....
پ/تهیونگ: ما اینجا اما و اگر نداریم
مونده بودم باید چه کار کنم نمیتونستم عقب بکشم هم عابرو تعیونگ در خطر بود هم خودم مجبور بودم بغض کرده بودم نمیتونستم تحمل کنم رفتم حیاط پشتی و سرمو گرفتم و زدم زیر گریه، دستی روی شونم حس کردم سرمو بالا اوردم نامجون بود بقیه(اعضا منظورمه) هم بودن ولی توجهی بهشون نکردم و نامجونو بغل کردم
ا. ت: نامجون معذرت میخام نباید اینجور میشد، ولی من واقعا تهیونگ رو هم دوست دارم
نامجون:عا.... اومـ... ا. ت گریه نکن اشکالی نداره منم اون موقع تو خونه حالم خوب نبود از زیباییت شوکه شده بودم(خنده) نبینم گریه کنی من وقعا دوست دارم تورو کنار تهیونک ببینم گریه نکن باشه
ا. ت: واقعا(چهره کیوت)
نامجون: اره (سرشو تکون میده) الانم برو اا شک نکنن و امشبم همینجا میمونی باشه باید پیش تهیونگ باشی
ا. ت: باشه ممنونم
نامجونو بغل کردم و رفتم پیش تهیونگ و یه لبخند زدم، دیدم اولویا داره میاد سمتمون با حرس دستشو بلند کرد بزنه تو گوشم که شوگا دستشو گرفت
شوگا: دلت میخاد پدرت جنازه دهترشو تحویل بگیره امشب دست رو خاهر من بلند میکنی
ا. ت: عا ن ولش کن بزار کارشو بکنه، انگار اون روز رو تو خونع یادش رفته که جرش دادم کافی نبود(سرشو میاره جلو صورت اولویا و میگه) اوم خب ببین منو، لباتو روهم فشار بده جیغ بزن ولی صدات در نیاد لباتو محکم فشار بده روهم، فقط مواظب باش از پایین جرت ندم (پوزخند)
اولویا: ولمکن باتوم ولم کن پسره....(داد)
شوگا: حرفتو کامل بگو خانم کوچولو جنده
ا. ت: ولش کن شوگا این روانیه الان مراسم منو بهم میریزه
تهیونگ:(دهنش بازمونده بود از کارت) ا... ا.....
جیهوپ: منم..... ا نمیدونم چی باید بگم از جذبت خوشم اومد ا. ت خدایی نمیای بادیگارد ما بشی
ا. ت: باکمال میل(خنده)
تهیونگ: خوشم اومد به خودم رفتی ا. ت: شونشو میزه به شونت)
ا. ت: اخخخخ چته باشه بابا
دیگه اخرای مراسم بود همه رفته بودم حای بچه ها هم رفتن من مونده بودم ث کلی کار فردا و تهیونگ
انقد خستهبودم با دستم میزدم پشت شونم
ا. ت: اخخخ شونم چقد درد میکنه یهو تهیونگ..
۸۹.۴k
۱۲ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.