ترانه ای روی زمین افتاده بود. قناری کوچکی آن را برداشت و
ترانه ای روی زمین افتاده بود. قناری کوچکی آن را برداشت و در گلوی نازک خود ریخت.
ترانه در قناری جاری شد. با او درآمیخت. ترانه آب شد. ترانه خون شد. ترانه نفس شد و زندگی.
قناری ترانه را سر داد. ترانه از گلوی قناری به اوج رسید. ترانه معنا یافت. ترانه جان گرفت.
قناری، نیز و همه دانستند که از این پس ترانه بودن است
ترانه هستی هست
ترانه جان قناری است
و..........
ایمان، ترانه آدمی ست.
قناری بی ترانه می میرد و آدمی بی ایمان
ترانه در قناری جاری شد. با او درآمیخت. ترانه آب شد. ترانه خون شد. ترانه نفس شد و زندگی.
قناری ترانه را سر داد. ترانه از گلوی قناری به اوج رسید. ترانه معنا یافت. ترانه جان گرفت.
قناری، نیز و همه دانستند که از این پس ترانه بودن است
ترانه هستی هست
ترانه جان قناری است
و..........
ایمان، ترانه آدمی ست.
قناری بی ترانه می میرد و آدمی بی ایمان
۱۵.۹k
۲۸ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.