یونگی از ماشین پیادم کرد و ماشین رو تو پارکینگ پارک کرد و درو باز کرد و وارد شدیم
ا.ت=اینجا.....خیلی خوشگله
یونگی=کار خودمه.......خوشت میاد ؟
ا.ت=عاشقشم
یونگی=اتاقمون اونجاست.....برو لباساتو عوض کن کلی لباس گرفتم گذاشتم تو کمد
ا.ت=یا....اگه عروس من نبودم میخواستی عروسو بیاری اینجا ؟ چقدر به خودم فحش دادم .
یونگی خندید و گفت
یونگی=حالا که عروس خودتی.....برو لباساتو عوض کن .
رفتم تو اتاق و درو بستم.....زیپ لباس عروسم رو به سختی باز کردم و از تنم درش آوردم .
در کمد رو باز کردم و یه لباس راحت از توی کمد برداشتم و میخواستم تنم کنم که یونگی اومد تو ،جیغی زدم و گفتم
ا.ت=یاااا در زدن بلد نیستی ؟
یونگی=برای اینکه بیام تو اتاق زنم باید در بزنم ؟
ا.ت=نه فقط.....
یونگی=فقط چی ؟
یونگی اومد سمتم و لباشو گذاشت رو لبام و بعد چند ثانیه جدا شد و گفت
یونگی=امروز تو عروسی خیلی هات شده بودی ها بیب
ا.ت=چ...چی ؟
یونگی=تازه اولشه بیبی گرل
*****
با درد زیر دلم و نور خورشید که زد تو صورتم بیدار شدم .
غَلطی زدم و تو بغل یونگی جا به جا شدم .
پیراهن سفید یونگی تنم بود و سرم رو روی بالش گذاشته بودم .
یونگی آروم چشاشو باز کرد و لبخندی زد و پیشونیم رو بوسید .
یونگی=بیبی درد نداری ؟
ا.ت=نه خیلی.....خوبم
بوسه ی آرومی رو گونم زد و محکم تر بغلم کرد و سرشو تو گردنم فرو کرد .
کارای دیشب هی جلوی چشمم بود...خجالت کشیدم.....خیلی زیاد که یونگی متوجه خجالتم شد و با صدا لبخند زد
یونگی=بیبیِ من خجالت کشیده ؟ هوم ؟
ا.ت=یونگیااا اذیتم نکن
یونگی دوباره با صدا خندید که از بغلش اومدم بیرون و نشستم رو تخت که دستمو کشید و دوباره منو کشید تو بغل خودش .
یونگی=اگه خجالت بکشی باز انجامش میدم...
پس خجالت نکش
ا.ت=.....خیلی بی ادب و منحرفی
یونگی خندید و گفت
یونگی=بریم حموم ؟
ا.ت=برو منم میرم
یونگی=بیبی.....باهم میریم
ا.ت=باهم ؟ نه نه اصلا.....نمیشه ممکن نیست
یونگی=هرچی که من میخوام ممکن میشه ! بدو بریمممممم
براید استایل بغلم کرد و وارد حموم شد .
لباسامو درآورد و لباسای خودشم درآورد و منو گذاشت تو وان و آب رو باز کرد و نشست پشت من و منو گرفت تو بغلش .
شامپو رو ریخت رو سرم و مشغول شستن موهام شد
یونگی=بیبی.......این رنگ مو خیلی بهت میاد ها
ا.ت=واقعا ؟
یونگی=خیلی....خوشحالم که موهاتو کوتاه نکردی .
ا.ت=آرایشگر میخواست کوتاه کنه....نذاشتم..
به خاطر تو
یونگی=پس حرفم یادت موند.....
ا.ت=هرچیزی که گفتی و میگی.......یادم میمونه
چیزی نگفت و موها و بدنم رو شست .
اولش خیلیییی خجالت کشیدم و هنوزم خجالت میکشم ولی......کمتر
بعد از اینکه حموم من تموم شد حولم رو پوشیدم و رفتم بیرون تا یونگی هم حموم کنه
لباسامو پوشیدم و نشستم رو صندلی جلوی میز آرایش و موهامو خشک کردم و گوجه ای بستم .
وسایلارو گذاشتم سرجاش و رفتم تو آشپزخونه.....کمد هارو باز کردم و تصمیم گرفتم غذا بولگوگی درست کنم .
وسایلارو گذاشتم رو اپن و مشغول خورد کردن شدم که ...
بنظرتون کسی دردسر درست میکنه ؟
چه اتفاقی میفته ؟
ممکنه کسی به خونه ی اونا حمله کنه ؟
هردوشون زنده و سالم میمونن ... یا میمیرن ؟
زندگیشون به خوبی و خوشی میگذره یااااااا ...
کسی چه میدونه 🍁
دیدگاه ها (۱۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.