بالاخره ياد میگیری...
بالاخره ياد میگیری...
از یک دوست دارم ساده،
برای دلت یک خیال رنگارنگ نبافی...
که رابطه یعنی بازی و اگر بازی نکنی میبازی...
که داستانهای عاشقانه از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود میگیرند
که سر چهار راه تعهد،
يک هوس شيرین چشمک ميزند...
یاد میگيری
که خودت را دریغ کنی تا هميشه عزيز بمانی...
كه بايد صورت مسئله ای پرابهام باشی،
نه يک جواب کوتاه و ساده
که وقتی باد می آيد بايد کلاهت را سفت بچسبی،
نه بازوی بغل دستی ات را...
روزی ميفهمی...
در انتهای همه گپ زدن های دوستانه،
باز هم تنهایی...!!!
و اين همان لحظه ایست،
که همه چيز را بی چون و چرا میپذيری
با رویی گشاده...
ولبخندی که ديگر خودت هم معنی اش را نمی دانی..!!!
از یک دوست دارم ساده،
برای دلت یک خیال رنگارنگ نبافی...
که رابطه یعنی بازی و اگر بازی نکنی میبازی...
که داستانهای عاشقانه از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود میگیرند
که سر چهار راه تعهد،
يک هوس شيرین چشمک ميزند...
یاد میگيری
که خودت را دریغ کنی تا هميشه عزيز بمانی...
كه بايد صورت مسئله ای پرابهام باشی،
نه يک جواب کوتاه و ساده
که وقتی باد می آيد بايد کلاهت را سفت بچسبی،
نه بازوی بغل دستی ات را...
روزی ميفهمی...
در انتهای همه گپ زدن های دوستانه،
باز هم تنهایی...!!!
و اين همان لحظه ایست،
که همه چيز را بی چون و چرا میپذيری
با رویی گشاده...
ولبخندی که ديگر خودت هم معنی اش را نمی دانی..!!!
۱.۱k
۰۲ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.