بسم رب الشهدا و الصدیقین
بسم رب الشهدا و الصدیقین
شهید مهدی نصر اصفهانی در ماه شعبان دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا دیپلم با موفقیت گذرانید و به خدمت مقدس سربازی رفت. و در طول خدمت هم فعالیتهای انقلابی گستردهای داشت .
مهدی از بچههای فعال و پرتلاش برای حضور در تظاهرات علیه رژیم شاه بود، او بی عدالتیهای رژیم را خوب درک کرده بود. با اینکه برای ادامه تحصیل خیلی اشتیاق داشت امانابسامانیهای سیستان و بلوچستان او را آزرده کرده بود و به همین دلیل عازم آن دیار محروم شد. پس از بازگشت انجمن اسلامی و بسیج محله را فعال کرد، برای جوانهای محل جلسات مختلفی را برنامه ریزی میکرد، از فعالیتهای ورزشی گرفته تا جلسات قرآن و دعا و کلاسهای ایدئولوژی.
خصوصیات اخلاقی شهید
با اسراف خیلی مخالف بود، حتی به سبزههایی که برای عید درست میکردند ایراد میگرفت ، می گفت: اینها رزق مسلمانان است که با آن سبزه درست میکنید و بعد دور میاندازید ، اگر برای رفع قضا و بلاست صدقه بدهید که هم خدا خشنود میشود هم بندگان خدا.
هر جا بود بچهها دورش جمع میشدند، با آنها بازی میکرد و در حین بازی آنها را با اخلاق و آداب اسلامی آشنا میکرد، جوان های محل دوست داشتند با او مشورت کنند.
هر وقت بیکار میشد کتاب میخواند، به مطالعه خیلی علاقه داشت، اصول کافی و نهج البلاغه را خیلی مطالعه میکرد، جوانهای محل را جمع میکرد و برای آنها جلسات قرآن و عقیدتی میگذاشت و نهج البلاغه را تفسیر میکرد. جنگ که شروع شد در همان مهرماه ۵۹ دوره آموزش نظامی را گذراند و عازم غرب و سپس راهی جنوب شد.
حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل
دلش گرفته بود و مثل بقیه بچههای اصفهانی خط شیر نگران اوضاع جنگ بود شنبهها دفترچه یادداشت را برمیداشت و شروع به نوشتن میکرد. «… دیگر آخر تا کی مردم جوان میدهند به این مفتی کشته شوند ، آیا این شکست علت پیام تشویق بنی صدر به فروزان بود یا دستهایی است پشت پرده که ما نمیدانیم، الهی اگر دستهای خیانت آمیزی باشد قطع گردد. خدایا دشمنان ما را قبل از نابود شدن رسوا بگردان»
مهرماه سال ۶۰ از ناحیه دست راست به شدت مجروح شد و به اصفهان منتقل شد. با دست چپ نوشتن را شروع کرد و به زودی نوشتن با دست چپ را یاد گرفت. دوره بهبودی وقت مناسبی بود برای فعالیت در شهر، از طرف سپاه به عنوان معلم پرورشی به مدرسه رضوی رفت و همزمان تحصیل علوم دینی را در مدرسه امام صادق شروع کرد. چندین بار دستش را عمل کردند، هنوز کاملاً خوب نشده بود به جبهه برگشت.
هوشیاری و زیرکی و نگرش عمیق سیاسی نظامی مهدی باعث شد تا بتواند به راحتی در مسئولیتهایی چون فرماندهی گردان و فرماندهی محور خدمت کند.
مرخصی که می آمد مادر همیشه موضوع ازدواجش را پیش میکشید ، مهدی میگفت: جنگ که
تمام شد و ان شاالله پیروز شدیم همان شب عقد میکنم ، ولی الان نمیخواهم خانواده دیگری را نگران خودم کنم.
با شهید عباس فنایی ، شهید منصور رئیسی و شهید ردانی پور خیلی صمیمی بود هر وقت مرخصی می آمد حتماً به منزل شهید فنایی میرفت و از مادر شهید دلجویی میکرد ، آقا مصطفی ردانیپور میگفت: مهدی معلم ما بود.
کم کم نامه نوشتن را قطع کرد و تلفن هم کمتر میزد، مرخصی هم دیر به دیر میرفت انگار می خواست خانواده را برای شهید شدنش آماده بکند موقعی که خبر شهادتش را آوردند ۵ ماه بود که از آخرین مرخصیاش میگذشت.
نحوه شهادت
دوست داشت مثل مولایش اباعبدالله الحسین شهید شود. به برادرش محمد گفته بود اگر من شهید شدم از ناحیه سر و صورت مرا نخواهید شناخت از طریق عمل جراحتهای دست و پایم مرا شناسایی میکنید.
مهدی همچون اصحاب حسین(ع) در محرم ۶۱ در عملیات محرم به وصال دوست رسید و به دوستان شهیدش پیوست.
امروز به نیابت از شهید مهدی نصر اصفهانی و همرزمانش یک آیه الکرسی و یک صلوات ختم کنیم
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید مهدی نصر اصفهانی در ماه شعبان دیده به جهان گشود. تحصیلاتش را تا دیپلم با موفقیت گذرانید و به خدمت مقدس سربازی رفت. و در طول خدمت هم فعالیتهای انقلابی گستردهای داشت .
مهدی از بچههای فعال و پرتلاش برای حضور در تظاهرات علیه رژیم شاه بود، او بی عدالتیهای رژیم را خوب درک کرده بود. با اینکه برای ادامه تحصیل خیلی اشتیاق داشت امانابسامانیهای سیستان و بلوچستان او را آزرده کرده بود و به همین دلیل عازم آن دیار محروم شد. پس از بازگشت انجمن اسلامی و بسیج محله را فعال کرد، برای جوانهای محل جلسات مختلفی را برنامه ریزی میکرد، از فعالیتهای ورزشی گرفته تا جلسات قرآن و دعا و کلاسهای ایدئولوژی.
خصوصیات اخلاقی شهید
با اسراف خیلی مخالف بود، حتی به سبزههایی که برای عید درست میکردند ایراد میگرفت ، می گفت: اینها رزق مسلمانان است که با آن سبزه درست میکنید و بعد دور میاندازید ، اگر برای رفع قضا و بلاست صدقه بدهید که هم خدا خشنود میشود هم بندگان خدا.
هر جا بود بچهها دورش جمع میشدند، با آنها بازی میکرد و در حین بازی آنها را با اخلاق و آداب اسلامی آشنا میکرد، جوان های محل دوست داشتند با او مشورت کنند.
هر وقت بیکار میشد کتاب میخواند، به مطالعه خیلی علاقه داشت، اصول کافی و نهج البلاغه را خیلی مطالعه میکرد، جوانهای محل را جمع میکرد و برای آنها جلسات قرآن و عقیدتی میگذاشت و نهج البلاغه را تفسیر میکرد. جنگ که شروع شد در همان مهرماه ۵۹ دوره آموزش نظامی را گذراند و عازم غرب و سپس راهی جنوب شد.
حضور در جبهههای نبرد حق علیه باطل
دلش گرفته بود و مثل بقیه بچههای اصفهانی خط شیر نگران اوضاع جنگ بود شنبهها دفترچه یادداشت را برمیداشت و شروع به نوشتن میکرد. «… دیگر آخر تا کی مردم جوان میدهند به این مفتی کشته شوند ، آیا این شکست علت پیام تشویق بنی صدر به فروزان بود یا دستهایی است پشت پرده که ما نمیدانیم، الهی اگر دستهای خیانت آمیزی باشد قطع گردد. خدایا دشمنان ما را قبل از نابود شدن رسوا بگردان»
مهرماه سال ۶۰ از ناحیه دست راست به شدت مجروح شد و به اصفهان منتقل شد. با دست چپ نوشتن را شروع کرد و به زودی نوشتن با دست چپ را یاد گرفت. دوره بهبودی وقت مناسبی بود برای فعالیت در شهر، از طرف سپاه به عنوان معلم پرورشی به مدرسه رضوی رفت و همزمان تحصیل علوم دینی را در مدرسه امام صادق شروع کرد. چندین بار دستش را عمل کردند، هنوز کاملاً خوب نشده بود به جبهه برگشت.
هوشیاری و زیرکی و نگرش عمیق سیاسی نظامی مهدی باعث شد تا بتواند به راحتی در مسئولیتهایی چون فرماندهی گردان و فرماندهی محور خدمت کند.
مرخصی که می آمد مادر همیشه موضوع ازدواجش را پیش میکشید ، مهدی میگفت: جنگ که
تمام شد و ان شاالله پیروز شدیم همان شب عقد میکنم ، ولی الان نمیخواهم خانواده دیگری را نگران خودم کنم.
با شهید عباس فنایی ، شهید منصور رئیسی و شهید ردانی پور خیلی صمیمی بود هر وقت مرخصی می آمد حتماً به منزل شهید فنایی میرفت و از مادر شهید دلجویی میکرد ، آقا مصطفی ردانیپور میگفت: مهدی معلم ما بود.
کم کم نامه نوشتن را قطع کرد و تلفن هم کمتر میزد، مرخصی هم دیر به دیر میرفت انگار می خواست خانواده را برای شهید شدنش آماده بکند موقعی که خبر شهادتش را آوردند ۵ ماه بود که از آخرین مرخصیاش میگذشت.
نحوه شهادت
دوست داشت مثل مولایش اباعبدالله الحسین شهید شود. به برادرش محمد گفته بود اگر من شهید شدم از ناحیه سر و صورت مرا نخواهید شناخت از طریق عمل جراحتهای دست و پایم مرا شناسایی میکنید.
مهدی همچون اصحاب حسین(ع) در محرم ۶۱ در عملیات محرم به وصال دوست رسید و به دوستان شهیدش پیوست.
امروز به نیابت از شهید مهدی نصر اصفهانی و همرزمانش یک آیه الکرسی و یک صلوات ختم کنیم
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۳۱.۶k
۱۷ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.