عجیب است . این روزها ، درست درحوالی همین ساعت هایی که نوشتن بی هیچ حد و مرزی افکار مرا به چالش میکشد.
خودم را به یاد می آورم،
تو را به یاد می آورم،
اما
نه خودم را می یابم
و نه تو را.
به گمانم جفتمان را با یک بلیت بی بازگشت
مغز من به درک واصل کرده است .
شایدهم قلبم سر عقل آمده و به وظیفه ی اصلی اش یعنی پمپاژ کردن خون اکتفا کرده است .
خودم را میشناسم ،
اما خودم را پیدا نمیکنم
میدانم که دیگر چیزی به اسم" عشق "
احساسات من را به چالش نخواهد کشید
حتی اگر پیوند ازدواجی در این میان در حال تشکیل باشد .
حتی اگر تا ابد قرار باشد در مقابل "دوستت دارم " هایی که میشنوم
به یک "منم " گفتن اکتفا کنم و هیچ زمانی
به هیچ موجود دوپای باتمام وجود نگویم
" #منهمدوستتدارم "
گفته بودم از همیشه رهاترم ؟
"من اسیر ترین آدم رها شده ی این حوالی ام "
-وهمین
#سِودا
#دلنوشته
#خودم_نوشته
▪︎ - ²⁴ شهریورماهِ ¹⁴⁰¹ - ▪︎
⁰³.⁴⁸
تو را به یاد می آورم،
اما
نه خودم را می یابم
و نه تو را.
به گمانم جفتمان را با یک بلیت بی بازگشت
مغز من به درک واصل کرده است .
شایدهم قلبم سر عقل آمده و به وظیفه ی اصلی اش یعنی پمپاژ کردن خون اکتفا کرده است .
خودم را میشناسم ،
اما خودم را پیدا نمیکنم
میدانم که دیگر چیزی به اسم" عشق "
احساسات من را به چالش نخواهد کشید
حتی اگر پیوند ازدواجی در این میان در حال تشکیل باشد .
حتی اگر تا ابد قرار باشد در مقابل "دوستت دارم " هایی که میشنوم
به یک "منم " گفتن اکتفا کنم و هیچ زمانی
به هیچ موجود دوپای باتمام وجود نگویم
" #منهمدوستتدارم "
گفته بودم از همیشه رهاترم ؟
"من اسیر ترین آدم رها شده ی این حوالی ام "
-وهمین
#سِودا
#دلنوشته
#خودم_نوشته
▪︎ - ²⁴ شهریورماهِ ¹⁴⁰¹ - ▪︎
⁰³.⁴⁸
۱۶۰.۴k
۲۳ شهریور ۱۴۰۱