صبح از خواب پاشدم که دیدم کوک نیسته رفتم پایین که دیدم آجومایم نیسته دوباره برگشتم بالا رفتم دستشویی و راهرو کسی نبود دوباره از پله ها اومدم پایین که صدایی از توی آشپزخونه شنیدم بدو بدو رفتم تو آشپزخونه که دیدم کوک داره آشپزی میکنه.
ا/ت: اهم سلام عرض شد
تا رو شو برگردونو که جواب سلاممو بده زدم زیر خنده
ا/ت: واای اون چیه رو صورتت؟🤣🤣
کوک:چی کجا؟
ا/ت:رو لپت
کوک:ها این این چیز شد دستم خورد چرب شد
ا/ت:ای خدااا
رفتم جلو لپشو تمیز کردم و میخندیدم
ا/ت:😂آخه کی بهت گفت آشپزی کنی
کوک:خواستم امتحانش کنم😑
ا/ت:بیا تمیز شد حالا چی پختی بخوریم
کوک: برو خودت میفهمی
ا/ت: بهتره دعا کنی خوب شده باشه
کوک:چرا؟
ا/ت:چونکه گشنمه و اگر بد باشه مث دیشب یه مشت مهمون دلت میکنم مشکل نداری
کوک: ایش لعنتی هنوز جاش درد میکنه
ا/ت:خب دیگه حرف بسه گشنمه
کوک: خاک تو سر گشنت
هوفی کشیدم که غذارو اورد دوکبوکی بود با برنج و پنیر و کیمچی آخجووون پنیر دندونامو برای نشونه ی اینکه خوشم اومده باشه بیرون دادم
کوک:میدونستم دوست داری
ا/ت: از کجا میدونستی
کوک:راستش دیشب صحنه هایی از جلوم رد میشد که تو توش میگفتی عاشق پنیر و چیزای تندی
ا/ت: اوع حرف دیگه ایی نزدم
کوک: باورکن یادم نمیاد
ا/ت: خب دیگه من میرم راستی تو چرا خونه ایی
کوک: عقل کل امروز جمعس
ا/ت: عه چقد زود جمعه جمعه شد
کوک: هان؟
داشتم با کوک حرف میزدم که زنگ خونش به صدا دراومد
ا/ت: اووووم منتظر کسی بودی؟
کوک: به احتمال ۹۹ درصد خالم و هانان
ا/ت:و اون یه درصد باقی مونده کیه؟
کوک:بابام
ا/ت:قانع شدم حالا برو در و باز کن منم میرم قایمشم
کوک:چرا قایم شی؟
ا/ت:زیرا و برای آن که قطعا میان تو پس وقتی منو با تو ببینم اون فکرشون به واقعیت تبدیل میشه
کوک:کدوم فکرشون
ا/ت:حالا
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.