اون روز شنیدم حالت خوب نیست میگفتن خوب غذا نمیخوری
اون روز شنیدم حالت خوب نیست میگفتن خوب غذا نمیخوری
با کسی حرف نمیزنی
میشینی یه گوشه تنها زل میزنی به در و دیوار
نگرانت شدم.......!
قول داده بودم چیزی برات ننویسم ولی باز هم قولمو شکستم
میبینی؟
من از هر چیزی میتونم دست بکشم جز تو!
مدت زیادی گذشته،چهره ات یادم رفته صدا تو هم یادم رفته ولی اون هودی قرمز مشکیت بود؟؟؟
اونو هنو یادمه!آخه خیلی دوستش داشتم ولی تو هیچوقت ندادی بپوشمش!
پلی به غیر از اون هر چی فکر میکنم دیگه هیچی یادم نمیاد.دیگه مثل اون وقتا تنها نیستم کلی دوست پیدا کردم دیگه رپ گوش نمیدم دیگه موهامو تو صورتم نمیریزم...کوتاهشون کردم
همرو زدم....از ته!
کلی با اون کسی که تو میشناختیش فرق کردم
خودت همیشه میگفتی آدما عوض میشن خب منم عوض شدم دیگه...
دارم داستانامو تایپ میکنم میخوام چاپشون کنم من که یادم نمیاد ولی فکر کنم تو باید یادت مونده باشه چقد بهت اصرار کردم و تو نخوندیشون....
حال من خوبه زیاد گریه نمیکنم،توهم نمیزنم،قرص هم نمیخورم
چند وقت پیشا یه پرشیا ی مشکی دیدم خیلی خوشگل بود راستی!.......خریدیش؟همون ماشینی که با هم پسند کرده بودیم...
هنوزم سیگار میکشیدی نه؟
حالا که من پیشت نیستم کی مارلبرو های مشکی رنگتو برات روشن میکنه؟
حتما کسی هست دیگه......
حال و احوال این روزات نمیدونم دلیلش چیه؟کارما ست؟یا توعم دیگه از همه چی بریدی
ولی هر چی که هست میخوام بدونی اگه یه بغل خواستی که توش گریه کنی من هستم
اگه یه گوش شنوا برا حرفات خواستی من هستم
اگه هنوز کسی رو پیدا نکردی برات سیگاراتو روشن کنه من هستم
من هستم و تو هیچوقت نبودی!
این بار،بار آخره!
البته اگه دوباره قولمو نشکونم
اگه باز قولمو شکوندم و برات نوشتم
این بار نوشته هامو بخون.....باشه؟
~امیلی دخترک ماه
بیستم مرداد ماه هزار و چهار صد و یک
تهران
ساعت چهار عصر
پنجشنبه
خودم نوشتم چیطورع؟
🧸🤎
با کسی حرف نمیزنی
میشینی یه گوشه تنها زل میزنی به در و دیوار
نگرانت شدم.......!
قول داده بودم چیزی برات ننویسم ولی باز هم قولمو شکستم
میبینی؟
من از هر چیزی میتونم دست بکشم جز تو!
مدت زیادی گذشته،چهره ات یادم رفته صدا تو هم یادم رفته ولی اون هودی قرمز مشکیت بود؟؟؟
اونو هنو یادمه!آخه خیلی دوستش داشتم ولی تو هیچوقت ندادی بپوشمش!
پلی به غیر از اون هر چی فکر میکنم دیگه هیچی یادم نمیاد.دیگه مثل اون وقتا تنها نیستم کلی دوست پیدا کردم دیگه رپ گوش نمیدم دیگه موهامو تو صورتم نمیریزم...کوتاهشون کردم
همرو زدم....از ته!
کلی با اون کسی که تو میشناختیش فرق کردم
خودت همیشه میگفتی آدما عوض میشن خب منم عوض شدم دیگه...
دارم داستانامو تایپ میکنم میخوام چاپشون کنم من که یادم نمیاد ولی فکر کنم تو باید یادت مونده باشه چقد بهت اصرار کردم و تو نخوندیشون....
حال من خوبه زیاد گریه نمیکنم،توهم نمیزنم،قرص هم نمیخورم
چند وقت پیشا یه پرشیا ی مشکی دیدم خیلی خوشگل بود راستی!.......خریدیش؟همون ماشینی که با هم پسند کرده بودیم...
هنوزم سیگار میکشیدی نه؟
حالا که من پیشت نیستم کی مارلبرو های مشکی رنگتو برات روشن میکنه؟
حتما کسی هست دیگه......
حال و احوال این روزات نمیدونم دلیلش چیه؟کارما ست؟یا توعم دیگه از همه چی بریدی
ولی هر چی که هست میخوام بدونی اگه یه بغل خواستی که توش گریه کنی من هستم
اگه یه گوش شنوا برا حرفات خواستی من هستم
اگه هنوز کسی رو پیدا نکردی برات سیگاراتو روشن کنه من هستم
من هستم و تو هیچوقت نبودی!
این بار،بار آخره!
البته اگه دوباره قولمو نشکونم
اگه باز قولمو شکوندم و برات نوشتم
این بار نوشته هامو بخون.....باشه؟
~امیلی دخترک ماه
بیستم مرداد ماه هزار و چهار صد و یک
تهران
ساعت چهار عصر
پنجشنبه
خودم نوشتم چیطورع؟
🧸🤎
۲۶.۴k
۲۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.