part ۳۴
part 34
چطور داره نفس میکشه و رفت بیرون داخل افکارم غرق شدم ک دیگه نتونستم فک کنم و خوابم برد یهو بعد از مدتی بلند شدمو نگاه ساعت کردمو دیدم از ساعت یازده شب گذشته فک کردم ک جی کی کجاس اتاقش ک اینجاس.. نکنه رو مبل خوابیده؟ اصن بقیه کجان نکنه خوابنننن؟ منننن غذا میخوامممم رفتم پایین که دیدمممم جی کی داره با گوشی صحبت میکنه و بیدازه اعصابش بدجوری خراب بود معلوم بود اتفاق بدی افتاده یهو شکم لعنتیم ب قازو فور افتاد ای ب خشکی شانس جی کی فهمید و اومد سمتم ولی برخلاف دودیقه قبلش با خنده خرگوشیش که دل ادمو اب میکرد اومدو گف بیا چیزی بخور دختره ی دیونهههه با منو من گفتم م... م.. من گشنم نیس.. یک.. یکم استراحت کن گفت من مراقب ت نباشم مراقب کی باشم... اها نکنه یکی اینجا از... یکم مکث کرد گفتم نه اصلااا نترسیدم اصلااا فکرشممم نکننن
ک گفت منظورم جذابیتم بود خندیدو گفت میگم ک خانم جئون بورام دیونه اس بعله... منم گفت خب ازه معلو.. ک گفتم چیییییی میگیییی من کی جئون شدمممم من فامیلیم کیمهههه حساب نیسسسس دهنمو گرفتو براید بغلک کردو بردم اشپزخونه و یکم غذا خورم درمورد عصبانیتش پرسیدم یکم میترسید ولی پرسیدم ک گف یکی از محوله های شرکت گمشده ولی قیمیتش مهم نیس فقط اعصابم خراب سد ک کار بلد نیستن داشتیم حرف میزدیم کل عمارت تاریک بود جز اشپزخونه ک ی صدایی اومد و بعدش لباسم کشیده شد اومدم ببینم.چی شده ک...
چطور داره نفس میکشه و رفت بیرون داخل افکارم غرق شدم ک دیگه نتونستم فک کنم و خوابم برد یهو بعد از مدتی بلند شدمو نگاه ساعت کردمو دیدم از ساعت یازده شب گذشته فک کردم ک جی کی کجاس اتاقش ک اینجاس.. نکنه رو مبل خوابیده؟ اصن بقیه کجان نکنه خوابنننن؟ منننن غذا میخوامممم رفتم پایین که دیدمممم جی کی داره با گوشی صحبت میکنه و بیدازه اعصابش بدجوری خراب بود معلوم بود اتفاق بدی افتاده یهو شکم لعنتیم ب قازو فور افتاد ای ب خشکی شانس جی کی فهمید و اومد سمتم ولی برخلاف دودیقه قبلش با خنده خرگوشیش که دل ادمو اب میکرد اومدو گف بیا چیزی بخور دختره ی دیونهههه با منو من گفتم م... م.. من گشنم نیس.. یک.. یکم استراحت کن گفت من مراقب ت نباشم مراقب کی باشم... اها نکنه یکی اینجا از... یکم مکث کرد گفتم نه اصلااا نترسیدم اصلااا فکرشممم نکننن
ک گفت منظورم جذابیتم بود خندیدو گفت میگم ک خانم جئون بورام دیونه اس بعله... منم گفت خب ازه معلو.. ک گفتم چیییییی میگیییی من کی جئون شدمممم من فامیلیم کیمهههه حساب نیسسسس دهنمو گرفتو براید بغلک کردو بردم اشپزخونه و یکم غذا خورم درمورد عصبانیتش پرسیدم یکم میترسید ولی پرسیدم ک گف یکی از محوله های شرکت گمشده ولی قیمیتش مهم نیس فقط اعصابم خراب سد ک کار بلد نیستن داشتیم حرف میزدیم کل عمارت تاریک بود جز اشپزخونه ک ی صدایی اومد و بعدش لباسم کشیده شد اومدم ببینم.چی شده ک...
۳۹.۶k
۰۲ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.