اکیپ عاشقی 💜🤍
ارسلان:رسیدیم خونه به متین زنگ زدم دیدم رسیدن خونه جواب نداد دیانا رو صدا زدم خواب بود ماشینو بردم تو و دیانا رو بغل کردم بردم بالا گذاشتمش رو تخت و رفتم اتاق متین که دیدم تو بغل نیکا خوابیدن رفتم یکم آب خوردم دیدم دیانا رو تخت نشسته
دیانا :ارسلانننن
ارسلان:جانم
دیانا:گشنمه
ارسلان:برو از تو کمد دیواری خوراکی اینا هس بخور بیا بگیر بخواب
دیانا:تو نمیخوری
ارسلان:نه من خوابم میاد ...اینو گفتم و خوابیدم صدای دیانا میاومد
دیانا:خوردم و افتادم رو ارسلان که
ارسلان:دیانا خودشو انداخت روم و منو محکم فشارش دادم و بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم تا چشماش گرم شدن و منم گرفتم خوابیدم
لایکا به ده برسه پارت بعدی رو میدم 💜🤍
دیانا :ارسلانننن
ارسلان:جانم
دیانا:گشنمه
ارسلان:برو از تو کمد دیواری خوراکی اینا هس بخور بیا بگیر بخواب
دیانا:تو نمیخوری
ارسلان:نه من خوابم میاد ...اینو گفتم و خوابیدم صدای دیانا میاومد
دیانا:خوردم و افتادم رو ارسلان که
ارسلان:دیانا خودشو انداخت روم و منو محکم فشارش دادم و بغلش کردم و موهاشو نوازش کردم تا چشماش گرم شدن و منم گرفتم خوابیدم
لایکا به ده برسه پارت بعدی رو میدم 💜🤍
۵۰.۶k
۰۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.