ازبچگی یتیم بود...بزرگترشدوازدواج کرداماگردشوم یتیمی خیلی

ازبچگی یتیم بود...بزرگترشدوازدواج کرداماگردشوم یتیمی خیلی زودبرسرپنج فرزندش هم نشست،گوجه چینی میکردگرمای اواخرتابستان رابه جان میخریدکه درسربالایی های کوه های سربه فلک کشیده زاگرس،نفس کم نمی آورد!میدانی، آخراوبه پول بادام هانیازداشت.فرزندانش بزرگ شدندوکم کم احمدورضابه کمک مادرآمدند،احمداماسختی های زندگی راطاقت نیاوردوزودپرکشید😭رضاامابادردی جانکاه ازنبودبرادروافسردگی مادر،امّامردانه ترازقبل ایستاد....کارکردوزخم های عمیق روح مادررایکی پس ازدیگری مرهم می شد.برای خواهرهاجهازخریدوباسربلندی ورضایت آنهاراروانه زندگیشان کرد.
اودیگرراضی نبودمادرگوجه چینی کند،اخربارهادیده بود،که مادرسواربرعقب وانت برای گوجه چینی میرفت ودستانش ازسرماکرخت می شد،گاهی هم به خاطرسم مزرعه گوجه هاسرفه های ممتدمیکرد😥دستان کوچک اما مردانه رضاالتیامی شدبردستان ازرنج خسته شده مادر...رضابه فکرافتادبه سروروی خانه کوچک ومحقرشان دستی بکشد،هربارکه روستامیرفتم یه گوشه ازخانه روتعمیرکرده بود.رضابزرگ شده بودودیگرازآن کلبه گِلی که نه گرمای تابستان رانگه میداشت ونه باران های زمستان را،خبری نبود،دیگرروزهای بارانی مادرنگران چکه کردن اتاق کاهگِلی وخیس شدن فرزندان خردسالش نبود،خبرآمداما،خانه ازپای ویران شده بود😰.ورضادرمقابل چشمان بهت زده مادرنقش برزمین شد
رضابه دلیل آسیب شدیدنخائی درمان های سختی پیش روداردومادرنگران ازنداشتن هزینه های درمان....یاعلی
۶۰۳۷۹۹۱۹۴۹۹۴۱۰۶۰ شماره کارت سیده مرحمت آرمین پورمادررضا