سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
سرخوش زسبوی غم پنهانی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آیینه خوکرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم ب ه خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان زگران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند امین بسته ی دنیا نیم اما
دلبسته ی یاران خراسانی خویشم
" شعر از رهبر عزیزمون "
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آیینه خوکرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم ب ه خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان زگران جانی خویشم
بشکسته تر از خویش ندیدم به همه عمر
افسرده دل از خویشم و زندانی خویشم
هرچند امین بسته ی دنیا نیم اما
دلبسته ی یاران خراسانی خویشم
" شعر از رهبر عزیزمون "
۵.۴k
۲۰ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.