دکتر روان پزشک من🍻♥
پارت 50🍷♥
#پانیذ
به رومینا اون لباس مادر و دختر که ست بودن نشون دادم رفتیم خردیمش با کفشاش خیلی نازه بود همین جوری غرق افکارام بودم که مرسانا صدام کرد
مرسانا:زن داییی که میریم عروسک بخریم
پانیذ:چرا الان میریم عزیزم رومینا تو برو پایین رستوران من مرسانا عروسک بخریم بیایم
رومینا:باش شیطونی نکنیا مرسانا
مرسانا:باش مامانی
بعد رفت محکم گونه ی رومینا رو بوسید دستم گرفت رفتیم به سمت مغازه
پانیذ:مرسانا برو هر چی میخوای بردار من اینجام باش جیگر
مرسانا:جیگر طلا
همین گفت رفت خیلی دلم واسه این جوجه ضعف میرفت بعد چند دقیقه اومد حساب کردیم رفتیم پیش رومینا تا ناهار بخوریم...
#رضا
سرگرم پرونده هام بودم که در اتاق باز شده عمو نادر اومد تو
عمو نادر(بابای عسل): سلام شادوماد ما باید خبر عروسیت از بابات بشنویم
رضا:سلام عمو جون بفرماید قضیه اش طولانی
عمو نشست قهوه سفارش دادیم آوردن که یادم افتاد که باید قضیه عسل درست کنم من بهش قل دادم میخواستم حرف بزنم که خودش شروع کرد
عمو نادر:رضا ازت میخواستم که به عسل بگی با محمد ازدواج کنه ولی اون قبول نمیکنه
رضا: راستش بخوای خود عسل موافق نیست چون پدر بزرگ گفته من میخوان نوه هام خوشبخت بشن پس شما چرا نمیذارین عسل با شکیب ازدواج کنه شکیب آدم خوبیه من چند سال باهاش رفیق بودم اون آدم بدی نیس که بخوای نذاری عسل باهاش ازدواج نکنه
عمو نادر:چی میگه رضا من خودممم نمیخوام عسل با محمد ازدواج کنه مامانش داره بزور این کارو میکنه مگه من دلم میاد تک دخترم خوشبخت نشه
رضا:شما اگه میخوای عسل خوشبخت بشه فقط مهم اینکه پشتش وایسی همین
عمو نادر:چی بگم رضا حالا اینارو ول تو چه خبر
با عموو یه ذره گپ زدیم بعد 3 ساعت رفت چقدر حرف میزد نگاهی به ساعت کردم دیدم 6 زنگ زدم پانیذ جواب نداد زنگ زدم رومینا
رضا:سلام رومینا پانیذپیش تو عه
رومینا:نه پش من نیس خودش گفت میرم بهشت زهرا چون گوشیشم خاموش شده بود
رضا:آها آخه بر نداشت
رومینا:ههممم
رضا:حالا کار نداری
رومینا:نه خدافز
رضا:خدافز
گوشیو قطع کردم سوار ماشین شدم رفتم بهشت زهرا تو راه بودم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم
رضا:بله
پانیذ:سلام رضا منم
رضا:عههه کجاییی تو
پانیذ:خونم با گوشیه خونه زنگ زدم گوشیم خاموش شده بود
رضا:آها
پانیذ:زنگ زدم بگم من رسیدم خونه نرو بهشت زهرا
رضا:باش الان میام
گوشیم قطع کردم رفتم خونه
این پارت به خاطر یه جیگر بود
#پانیذ
به رومینا اون لباس مادر و دختر که ست بودن نشون دادم رفتیم خردیمش با کفشاش خیلی نازه بود همین جوری غرق افکارام بودم که مرسانا صدام کرد
مرسانا:زن داییی که میریم عروسک بخریم
پانیذ:چرا الان میریم عزیزم رومینا تو برو پایین رستوران من مرسانا عروسک بخریم بیایم
رومینا:باش شیطونی نکنیا مرسانا
مرسانا:باش مامانی
بعد رفت محکم گونه ی رومینا رو بوسید دستم گرفت رفتیم به سمت مغازه
پانیذ:مرسانا برو هر چی میخوای بردار من اینجام باش جیگر
مرسانا:جیگر طلا
همین گفت رفت خیلی دلم واسه این جوجه ضعف میرفت بعد چند دقیقه اومد حساب کردیم رفتیم پیش رومینا تا ناهار بخوریم...
#رضا
سرگرم پرونده هام بودم که در اتاق باز شده عمو نادر اومد تو
عمو نادر(بابای عسل): سلام شادوماد ما باید خبر عروسیت از بابات بشنویم
رضا:سلام عمو جون بفرماید قضیه اش طولانی
عمو نشست قهوه سفارش دادیم آوردن که یادم افتاد که باید قضیه عسل درست کنم من بهش قل دادم میخواستم حرف بزنم که خودش شروع کرد
عمو نادر:رضا ازت میخواستم که به عسل بگی با محمد ازدواج کنه ولی اون قبول نمیکنه
رضا: راستش بخوای خود عسل موافق نیست چون پدر بزرگ گفته من میخوان نوه هام خوشبخت بشن پس شما چرا نمیذارین عسل با شکیب ازدواج کنه شکیب آدم خوبیه من چند سال باهاش رفیق بودم اون آدم بدی نیس که بخوای نذاری عسل باهاش ازدواج نکنه
عمو نادر:چی میگه رضا من خودممم نمیخوام عسل با محمد ازدواج کنه مامانش داره بزور این کارو میکنه مگه من دلم میاد تک دخترم خوشبخت نشه
رضا:شما اگه میخوای عسل خوشبخت بشه فقط مهم اینکه پشتش وایسی همین
عمو نادر:چی بگم رضا حالا اینارو ول تو چه خبر
با عموو یه ذره گپ زدیم بعد 3 ساعت رفت چقدر حرف میزد نگاهی به ساعت کردم دیدم 6 زنگ زدم پانیذ جواب نداد زنگ زدم رومینا
رضا:سلام رومینا پانیذپیش تو عه
رومینا:نه پش من نیس خودش گفت میرم بهشت زهرا چون گوشیشم خاموش شده بود
رضا:آها آخه بر نداشت
رومینا:ههممم
رضا:حالا کار نداری
رومینا:نه خدافز
رضا:خدافز
گوشیو قطع کردم سوار ماشین شدم رفتم بهشت زهرا تو راه بودم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم
رضا:بله
پانیذ:سلام رضا منم
رضا:عههه کجاییی تو
پانیذ:خونم با گوشیه خونه زنگ زدم گوشیم خاموش شده بود
رضا:آها
پانیذ:زنگ زدم بگم من رسیدم خونه نرو بهشت زهرا
رضا:باش الان میام
گوشیم قطع کردم رفتم خونه
این پارت به خاطر یه جیگر بود
۱۸.۷k
۲۴ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.