وقتی با هم از دست فن ها....
وقتی باهم از دست فن ها فرار می کنید....🍓🌱
دلت خیلی براش تنگ شده بود الان تقریبا نزدیک 5 ماه بود که رفته بود تور کنسرتش...هر روز بهت زنگ میزد و با هم کلی حرف می زدید ولی هیچ چیز جای کنارت بودنش رو نمی داد تو این فکر ها بودی که یهو گوشیت زنگ خورد بدون اینکه به اسمش نگاه کنی جوابشو با بی حوصلگی دادی با حرفی که بهت زد انگار بهت برق وصل کردن پریدی و از ذوق لباسات تند تند پوشیدی و چون فرودگاه نزدیکتون بود سریع بدو بدو رفتی چون می دونستی کلی فن قراره بیاد و ممکنه شناخته بشی دیگه نرفتی اون جلو جلو ها اعضا اومدن ولی جونگ کوک رو ندیدی که یهو دو تا دست دور کمرت حلقه شد خیلی ترسیدی و زود برگشتی که یهو با چهره کیوت و خرگوشیش روبه رو شدی محکم بغلش کردی و پاهاتو دور کمرش حلقه کردی و اونم محکم بغلت کرد
-چاگیااا خیلی دلم برات تنگ شده بود😘
+منم جونگ کوکم
فن ها متعجب شده بود از اینکه جونگ کوک رو ندیده بودن که یهو یکی شون به شما دو تا اشاره کرد و همه شون افتادن دنبالتون جونگ کوک سرت و کرد تو کتش و نزاشت که ازت فیلم یا عکس بگیرن و دو تا پا داشت دو تا دیگه قرض گرفت محکم فرار کرد تو هم پاهاتو دورش حلقه کردی و با دستات تیشرتی که از زیر کتش پوشیده بود رو مچاله کردی تو یه وقت نیوفتی جونگ کوک خیلی سریع دوید و از فرودگاه خارج شد و سوار یه ون شد و گفت
- هیونگ زود باش برو
اون پسری که راننده بود ون رو روند و خیلی سریع از اونجا دور شدید تو خجالت کشیدی و خواستی از روش بلند بشی که با دستاش کمرت رو گرفت و به خودش چسبوندت و در عین حال که نفس نفس می زد گفت
-فقط بزار چند دقیقه تو این حالت بمونیم
بعد از چند دقیقه از خودش جدات کرد و تونستی بعد 5 ماه دوباره مزه لباشو بچشی....💕💓
دلت خیلی براش تنگ شده بود الان تقریبا نزدیک 5 ماه بود که رفته بود تور کنسرتش...هر روز بهت زنگ میزد و با هم کلی حرف می زدید ولی هیچ چیز جای کنارت بودنش رو نمی داد تو این فکر ها بودی که یهو گوشیت زنگ خورد بدون اینکه به اسمش نگاه کنی جوابشو با بی حوصلگی دادی با حرفی که بهت زد انگار بهت برق وصل کردن پریدی و از ذوق لباسات تند تند پوشیدی و چون فرودگاه نزدیکتون بود سریع بدو بدو رفتی چون می دونستی کلی فن قراره بیاد و ممکنه شناخته بشی دیگه نرفتی اون جلو جلو ها اعضا اومدن ولی جونگ کوک رو ندیدی که یهو دو تا دست دور کمرت حلقه شد خیلی ترسیدی و زود برگشتی که یهو با چهره کیوت و خرگوشیش روبه رو شدی محکم بغلش کردی و پاهاتو دور کمرش حلقه کردی و اونم محکم بغلت کرد
-چاگیااا خیلی دلم برات تنگ شده بود😘
+منم جونگ کوکم
فن ها متعجب شده بود از اینکه جونگ کوک رو ندیده بودن که یهو یکی شون به شما دو تا اشاره کرد و همه شون افتادن دنبالتون جونگ کوک سرت و کرد تو کتش و نزاشت که ازت فیلم یا عکس بگیرن و دو تا پا داشت دو تا دیگه قرض گرفت محکم فرار کرد تو هم پاهاتو دورش حلقه کردی و با دستات تیشرتی که از زیر کتش پوشیده بود رو مچاله کردی تو یه وقت نیوفتی جونگ کوک خیلی سریع دوید و از فرودگاه خارج شد و سوار یه ون شد و گفت
- هیونگ زود باش برو
اون پسری که راننده بود ون رو روند و خیلی سریع از اونجا دور شدید تو خجالت کشیدی و خواستی از روش بلند بشی که با دستاش کمرت رو گرفت و به خودش چسبوندت و در عین حال که نفس نفس می زد گفت
-فقط بزار چند دقیقه تو این حالت بمونیم
بعد از چند دقیقه از خودش جدات کرد و تونستی بعد 5 ماه دوباره مزه لباشو بچشی....💕💓
۱۳.۵k
۱۹ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.