ته :کارام تموم شد راحت شدم رفتم خونه دیدم ات رو کاناپه خوابه واییی خدا با اون لباس خرسی چقدر کیوتههههه ...حالا مطمئنم کع عاشقشم ... خیلی دوست دارم ...فردا بهت میگم ... خواستم برم تو اتاق که صدای خروپف اومد ...خندم گرفت .. واییی خدا مگه چیکار مردی که اینقدر خسته ای ... هه براید استایل بغلش کردمو بردمش تو اتاق رو تخت گذاشتمش لباسام رو عوض کردم و کنارش دراز کشیدم بهش خیره شدم وایی چقدر خوشگله خیلی خیلی ... قلبم ... باهات آروم میشه ... پس دلیل بی قراریم تو بودی ... م عاشق شدم عاشق همین دختر کیوتی که اینجا نشسته ...انگار نه انگار دیشب داشت جوابم رو با پرویی میداد الان اینقدر کیوت شده...هه
صبح
ات :از خواب بیدار شدم یکم که گذشت به خودم اومدم دیدم رو تختم صبر کن ...مگه من دیشب رو کاناپه نخوابیدم ... اجوما هم که نبود کار داشت رفت نبود که بیدارم کنه ...منم که بیدار نشدم ... یعنی ... ته ... اعععع نه ..فک نکنم اصلا ولش بیخیال ... رفتم پایین هیشکی نیست رو در یخچال یه نوت بود ...
ته:صبح بیدار شدم بهش نگا کردم امروز بهت میگم بلاخره ... رفتم حاضر شدم یه نوت رو یخچال کشبوندم ....
ات : رو نوت نوشته بود (صبح بخیر ساعت ۶ به این آدرس بیا :.....................[حالا خودتون تصور کنید ] تهیونگ
چرا ... مگه چیکارم داره ... رفتم صبحانه خوردم نشستم به فیلم دیدن [چند ساعت بعد ] اععع چه زود ساعت ۵ شد هه برم حاضر شم
حاضر شدم تاکسی گرفتمو رفتم بعد نیم ساعت رسیدم ... یه پارک بود ...یه پارک خیلی قشنگ ... وایی چقدر قشنگه ... دنبال ته گشتم. پیداش کردم ... *سلام تهیونگ _ آه سلام ات خوبی *آره خوبم چی کار داشتی _اممم
ته : منتظر ات بودم که صدایی از پشت سرم شنیدم..... ات بود ... اومد... بلاخره وقتشه ....
_بشین *خوب نشستم بگو
ته:چشمام رو بستم :ببین ات من عاشقتم خیلی خیلی دوست دارم نمیدونم چجوری ولی عاشقت شدم ... نمیدونم توهم منو میخوایی یا نه ولی من میخوامت ...
*بهش نگا کردم باورم نمیشد دوسم دارههه داره بال در میارم خیلی خوشحالمممم *منم ...منم دوست دارم خیلی زیاد
_وقتی گفت دوسم یه حس خوبی تو قلبم داشتم انگار پروانه ها تو قلبم پرواز میکند بعد کمی مکث .... لبم رو گذاشتم رو لبش ... وایی چه لبای شیرینی داره
ات :وقتی لبش رو گذاشت رو لبم حس خوبی داشتم احساس خوشحالی ... *دوست دارم
_منم خیلی خیلی دوست دارم ....
________
این دو عاشق بلاخره غرور رو کنار گذاشتن و به هم اعتراف کردن
اولین بوسشون... اولین دوست دارم گفتن هاشون ... اولین آغوش...
ولی آیا قراره آینده این دو عاشق ... با آرامش باشه ... فکر نکنم ....
============
پارت شانزدهم تموم شد پس فردا میزارم پارت بعد رو ..... بابای❤️❤️❤️
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.