ویو یو را:
باورش سخته ، جونگ کوکی که تا الان مثل دشمنم باهام رفتار میکرد الان عاشقم شده و داره منو میبوسه
جونگ کوک بدون توقف کاملا حرفه ای میبوسیدم و من هنوز توی شوک بودم چند دقیقه ای بوسیدم و ازم جدا شد
یو را: جونگ کوک چیکار میکنی!
کوک: فعلا اینو داشته باش بیب تا بعدا بیشتر با هم حال کنیم😈
از اتاق بیرون رفت و من همونجا خشکم زده بود یعنی چی بعدا بیشتر حال کنیم من واقعا گیج شده بودم از اتاق بیرون رفتم و جونگ کوک رو دیدم
کوک: بیب خواستم یچیزی بهت بگم
یو را: چ...چی...میخوایی ب...گی
کوک: چرا ترسیدی
یو را:نترسیدم
کوک: از رنگ پریده و لکنتت معلومه اصلا نترسیدی (پوزخند)
خواستم بگم اگه بیشتر از این با جیمین یا هر پسر دیگه ای صمیمی بشی عصبی میشم و کارای عجیب میکنم
یو را: عجیب تر از اینکه تا الان اینقد بد رفتاری میکردی و یهو الان داری میگی عاشقمی
کوک: بهت گفتم رفتارم واسه این بود که نمیخواستم قلبمو بهت ببازم ولی حالا که باختم نمیزارم مال کس دیگه ای غیر از من بشی
از پله ها رفت پایین بعد از اینکه اون رفت منم رفتم پایین خواستم کنار جیمین بشینم که متوجه نگاه بد کوک شدم و یاد حرفایی که زد افتادم به اطرافم نگاه کردم جای خالی دیگه ای نبود مجبور شدم برم کنار کوک بشینم
ادامه پارت بعد...